جونگکوک همون لباس گشاد و رسمی ای که پدرش براش انتخاب کرده بود رو پوشید و همونجور که با کراواتش ور میرفت از پنجره ی اتاقش به کراش عزیزش خیره شد...چند روز پیش تازه پا به پونزده سالگی گذاشته بود و دو سه سالی میشد که روی پسر جذاب و هات دوست پدرش کراش داشت...
مطمئن نبود از کی و چرا این علاقه تو دلش جوونه زده، فقط یه صبح از خواب بلند شده بود و متوجه شده بود، کیم تهیونگ صاحب کل ذهن و قلبش شده!
البته بخاطر پدرش و قوانین سفت و سختش از همین الان میدونست که باید قید آرزوی شیرینِ با تهیونگ بودن و بزنه...
پدر جونگکوک آلفای سختگیری بود البته اخلاق خوبی داشت و تا وقتیکه از حرف ها و قوانینش پیروی میکردن بشدت آروم و مهربون و دوست داشتنی بود...
اما وای به حال اون کسیکه از قانون جئون جونگروک سرپیچی میکرد، اون ادم به کلی از چشمش میفتاد و هیچوقت نمیتونست تحت حمایت و پشتیبانی الفا باشه..
این ادم با بچه هاش هم همینطور رفتار میکرد و صد البته برای جونگکوکی که امگا بود کمی سختگیرانه تر از بقیه اما هنوز هم مثل یک پدر خوب پشتش بود و حمایتش میکرد، باهاش مهربون بود و نازش و میخرید ولی پدر سختگیر و همه چی تمومش از همون کودکی یک قانون مهمی گذاشته بود که زندگی رو برای امگای بیچاره سخت میکرد...
اینکه هیچ کدوم از فرزندانش حق ندارن گی باشن!
جونگ روک همیشه یه هموفوبیک سفت و سخت بود و بچه هاش و جوری تربیت میکرد که شبیه خودش بار بیان و البته هر پنج تا پسر دیگش درست مثل پدرشون شده بودن و راهش رو ادامه میدادن و اونها هم دقیقا همین قانون رو برای بچه هاشون گذاشته بودن اما این وسط جونگکوکی که از اوایل نوجونیش کاملا پی برده بود که همجنسگراست، به هیچ عنوان نمیتونست مثل پنج تا برادر دیگش کاملا به حرف ها و قانون های پدرش ایمان داشته باشه و بی چون و چرا انجامشون بده..
البته پدر و برادراش که انگار به این قضیه مشکوک بودن، خوب حواسشون بود که جونگکوک دست از پا خطا نکنه و پا کج نذاره و جونگکوک هم دنبال دردسر نبود و خوب به حرفاشون گوش میکرد و حتی به پدرش قول داده بود با یه دختر آلفا جفت بشه و ازدواج کنه...
اما همه چیز که ارادی نبود..
جونگکوک با قلبی که بی اراده و کاملا ناخواسته شروع به دوست داشتن تهیونگ کرده بود، چیکار میکرد؟ با ذهنی که ناخوداگاه کل روز رو به رویاپردازی راجب تهیونگ مشغول بود چیکار میکرد؟؟
پدر جونگکوک یکی از مدیران مهم شهرداری بوسان بود و دوستان زیادی داشت..
کیم ته ریوک ( پدر تهیونگ) هم یکی از دوستان صمیمش بود و قدمت دوستیشون به قبل از تولد تهیونگ و جونگکوک برمیگشت..
![](https://img.wattpad.com/cover/334230521-288-k90314.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Young Daddy!
Fanfic(completed) Couple: TaeKook, YoonMin, NamJin, HoMing(ㅋㅋ) Genres: Omegavers, Romance, Mpreg, Smut, Angst, Comedy بخشی از فیک: هارین نق زد: خودت گفتی هر وقت فهمیدم جفت هاجون اوپا کیه بهت بگم! و کل سالن غرق سکوت شد.... یونگی با عصبانیت گفت: هارین بسه...