بخش اول

96 16 2
                                    

شب بود. شبی که روشناییش رو مدیون هزاران چراغی بود که از صدها درخت کریسمس شهر کوهستانی نورث وود، آویزون بودن.

کریسمس برای تمام اهالی نورث وود، شگفت انگیزترین و شادترین اتفاق سال بود و همه‌ی اعضای اون شهر کوچیک، از این اتفاق لذت می‌بردن و از چندین روز جلوتر به استقبالش می‌رفتن؛ البته شاید همه...

"میشه بس کنی استیو؟!"

استیو، دومین عضو خانواده‌ی راجرز، جوراب‌های بالای شومینه رو به دقت میزون می‌کرد تا قرینگی رنگ‌‌های سبز و قرمز اون‌ها، هارمونی خونه رو دوچندان بکنه، اما بعد از اعتراضی که شنیده‌بود با احتیاط پاشو از دسته‌ی مبل برداشت و سرش رو به سمت صدا چرخوند.

"امشب کریمسه و ما حتی از رابینزهای احمق هم دیرتر درخت رو توی حیاط بردیم لوکی... بهتره به جای غر زدن بیای و کمکم کنی"

لوکی، بزرگترین عضو خانواده‌، درحالی‌که با دستش حائلی برای سیگار نیمه‌روشنش درست کرده‌بود تا شعله‌ی فندک، هدر نره و بدون اینکه نگاهی به استیو بندازه، به سمت تلویزیون رفت و اونو خاموش کرد.

"یادمه قبلا راجع به سیگار توی خونه توافق کرده‌بودیم، مگه نه؟"

لوکی به اسپری آسم استیو، که روی میز بود نگاه کرد و بعد با غرغر ته سیگارش رو به دیوار مالید و خاموشش کرد.
استیو آه نومیدانه‌ای کشید و دستمال گردگیری رو از روی مبل برداشت.

لوکی بطری مشروب رو باز کرد و پاهاشو روی میز انداخت و گفت:
" قبلا راجع به برگزاری این مراسم مزخرف توافق کرده‌بودیم، مگه نه؟"

استیو از  لحن تمسخرآمیز لوکی، ناراحت شد اما سکوت کرد.
نفس عمیقی کشید و سمت کیکی که داخل فر بود رفت و همزمان سعی کرد حرف‌های باقیمونده‌ی لوکاس رو نشنوه تا بیشتر ازین عصبانیش کنه‌.
همین یک شب... فقط باید همین یک شب رو تحمل می‌کرد تا هیچ‌چیز با دلخوری و جنجال، خراب نشه.
لوکی، لیوان دومش رو پر کرد و حین نوشیدنش ادامه داد:
"از اینکه نقش مادر خونه رو بازی کنی خسته نشدی اِس؟"

از وقتي كه پدر و مادرشون از همدیگه جدا شدن رفتارها و برخوردهای استیو و لوکی سرد شده بود ، اونقدر سرد كه اغلب اوقات هيچ كدومشون حاضر به گفتن یک سلام عادی بدون رنج دادن همدیگه نبودن؛ البته اگر يكی از اون‌ها سلام می كرد ! 

با اين همه اختلافات ، تنها اختلاف سنی شون به همدیگه نزديک بود ... فقط دوسال .

 سوزان و پيتر ،چهار سال قبل در كمال تعجب دیگران، از همدیگه جدا شدند. اون‌موقع لوکی ۲۲ سالش بود . سوزان و پيتر بهترين زوج در نورث وود بودند ، طوری كه اگر خانواده اي مشكلي داشتند ، از اون دونفر راهنمایی می‌خواستن.

بعد از جدايي سوزان و پيتر ، همه می‌گفتند كه اين خانواده طلسم شده، البته درست هم می‌گفتند ، چون از همون موقع تمام گرفتاری‌ها شروع شد.

او هم زنده بود(استیو×باکی:ترسناک-غم‌انگیز)Where stories live. Discover now