نمیخوام ببینمت آجوشی*

357 59 8
                                    


_ماشینو پارک کردم و رفتم داخل ساختمون سوار آسانسور شدم و طبقه ۱۳ رو زدم
دم در واحدش بودم اما دو دل بودم زنگو بزنم یا نه
کلافه چشمامو با انگشتام فشار دادم و بالاخره زنگو زدم

&:بین خوابو بیداری بودم اما صدای زنگ خونرو میشنیدم
به سختی از جام بلند شدم حتما هیونگه
در باز کردم و بدونه نگاه کردن گفتم بیا تو هیونگ

_هیونگ؟

&:با شنیدنش صداش در کثری از ثانیه چشمامو باز کردم و برگشتم سمتش

&:آ..آجوشی

_هوم.. آجوشی
انگار منتظر کس دیگه‌ای بودی
وقتی که منو تو هتل تو ججو کاشتی و بدونه حتییی تاکید میکنم حتی خبر دادن اینکه سالم رسیدی کجایی و چرا گذاشتی رفتی
فقط میخوام بدونم رو چه حسابی اینکارو کردی
و اون لحظه با خودت چه فکری کردی

&:شرمنده آجوشی
دلم میخواست بهتون خبر بدم اما...
شما با معشوقتون رائونا درگیر بودین نخواستم
مزاحمتون باشم

_فال گوش وایستادی شنیدی
ولی حداقل کاش کامل میشنیدی
سرزنشت نمیکنم که چرا این کارو کردی
شایدم حق داری
چون ما هنوز خیلی چیزا درباره همدیگه نمیدونیم
و خب طبیعیه که درباره من کنجکاو بودی
اما این حرکت بچگانت...

&:متاسفم که بچم آجوشی
هم خودم هم رفتارام.‌..

_جیمین از تمام حرفایی که زدم فقط این یه کلمه رو شنیدی؟

&:رائون کیه؟

_سکس پارتنرم بود ۳ سال قبل
بهم وابسته شد و چیزی بیشتر از سکس میخواست
منم ازش جدا شدم و رابطمون تموم شد
ولی اون نمیتونه فراموش کنه و هر از گاهی مست میکنه و شماره منو میگیره

&:میتونی ازش شکایت کنی

_من یه روانشناسم و کارم درک آدماست
دارم سعی میکنم درکش کنم یه مشکل دیگه روی مشکلات زندگیش اضافه نکنم
اون همیشه زنگ نمیزنه
و گاهی که خیلی مست باشه و ندونه داره چیکار میکنه زنگ میزنه
رائون دختر خیلی خوبی بود و من واقعا متاسفم که بخاطر من اینطوری شده

&:اگه خیلی دختر خوبی بوده و خیلی متاسفی که این اتفاق براش افتاده چرا نمیذاری برگرده و دوباره باهم باشین

_۱۸ سالته
زیادم بچه نیستی پس اول فکر کن بعد حرف بزن
اگر میخواستمش خیلی وقت پیش رابطمو دوباره باهاش درست میکردم
بهت گفتم برای ۳ سال قبله

&:آجوشی..‌.
فکر کنم یه مدت باید از هم دور باشیم
انگار خیلی زود پیش رفتیم

_و منظورت؟

&:دیگه ن..نمیخوام ببینمت آجوشی

_حرف آخرته

&:اشکام ریخت آخرین نگاهمو روی صورت خوشگلش چرخوندم و پشتمو کردم بهش

_فقط تونستم پاهامو با خودم بکشم و از خونه بزنم بیرون
نفهمیدم چطور سوار ماشین شدم و رسیدم خونه
بلافاصله رفتم زیرزمین عمارت و در اتاق بارو باز کردم
رفتم پشت میز نشستم و شیشه مشروبو برداشتمو سرکشیدم

&:انقدر با فشار هق هق کرده بودم که دیگه نه جونی تو تنم بود و نه نفسی داشتم
همونجا روی سرامیک کنار مبل دراز کشیدم و چشمامو بستم
من دیگه حتی نمیدونم چی میخوام و چیکار دارم میکنم
حالم بده آجوشی کاش منو تنها نمیذاشتی و کنارم میمونی
کاش میفهمیدی که فقط خواستم یکم منتمو بکشی
کاش میفهمیدی کاش
من برات خیلی کمم خیلی بچم خیلی خامو نا بلدم مگه نه آجوشی
تو که روانشناسی چطور نمیتونی بفهمیم و درکم کنی

don't touch meUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum