حالم‌بده...*

333 58 6
                                    

&:نمیدونم چند ساعت روی زمین بودم ولی
انگاری حالم واقعا خیلی بد بود چون حتی نمیتونستم پاهامو تکون بدم نفسام یکی درمیون شده بود
گوشیم روی عسلی بود
خودمو سعی کردم تکون بدم و روی زمین بکشم
بعد از کلی تلاش بالاخره تونستم دستمو به گوشیم برسونم
با چشمایی که یکی درمیون میدید سعی کردم شماره جینیونگ هیونگو بگیرم
اما نمیدیدم کم‌کم داشتم بیهوش میشدم و دستمو
روی اخرین شماره گذاشتم و اشکام روی زمین ریخت

_نگاهمو از آسمونو ماه گرفتم و گوشیمو برداشتم
شماره جیمین بود سریع جواب دادم

_بله

...

_جیمین صدامو میشنوی؟

...

_الو جیمینا اونجایی؟

&:آ..آجو...شی

_صدای لرزونو ضعیفش بند دلمو پاره کرد
از روی صندلی بلند شدم همونطور که میدوییدم سمت جاعه سعی داشتم باهاش حرف بزنم

_جیمین خوبی
خونه‌ای
میتونی صحبت کنی عزیزم

&:ح..حا..لم ب..بده

_نگران نباش عزیزم الان آجوشی میاد
خونه‌ای جیمینا

&:آ..آ..ره

_آروم‌باش من خیلی زود اونجام سعی کن نخوابی

&:چ..چرا ر..رفتی آج...آجوشی

_آجوشی متاسفه
قول میدم حتی اگه دعوامون شد هیچ جا نرم و تنهات نذارم
فقط بخاطر آجوشی سعی کن نخوابی باشه جیمینا

_سریععععع باش جاعه سرعتتو بیشتر کن

#چشم دارم تمام تلاشمو میکنم

_جیمینا به آجوشی بگو که دوباره به خودت آسیب نزدی این کارو نکردی مگه نه جیمینا

&:ن..نکردم

_باشه عزیزم باشه آجوشی خیلی نزدیکه
الان میرسم

بعد از چند دیقه بالاخره رسیدیم سریع از ماشین پیاده شدم و دوییدم سمت ساختمان
آسانسورا پر بود رفتم سمت پله‌ها
به جاعه گفته بودم بره نگهبانی ساختمون و کلید یدک واحدو بگیره
جاعه و نگهبان ساختمونم همزمان با من رسیدن
سریع در واحدو باز کرد و رفتیم داخل
جیمین همونجا کنار مبل روی زمین بود

_اومدم جیمینا
تموم شد عزیزم آجوشی اومد
جیمینا صدامو میشنوی عزیزم
چشماتو میتونی باز کنی

فقط صدای زار زدن ضعیفشو میشنیدم سریع رو دستام بلندش کردم و با جاعه سوار آسانسور شدیم
تنش داغه داغ بود و لرز داشت
عرق کرده بود تمام تنش خیس عرق بود
جاعه سریع در عقب ماشینو باز کرد سوار شدم سر جیمینو روی پام گذاشتم و پاهاشو دراز کردم

_جاعه سریع برو بیمارستان تمین
لطفا سریعتر

#چشم
نگران نباشین من با دکتر کیم تماس گرفتم منتظرن

_ممنونم‌ جاعه اگه نبودی هیچ کاری نمیتونستم بکنم

#من همیشه هستم نگران نباشین حالشون خوب میشه

_خیلی میلرزه خیلی داغه
میترسم‌تشنج کنه

#یه ربع دیگه بیمارستانیم

_بالاخره رسیدیم بیمارستان
جاعع سریع پیاده شد و در ماشینو باز کرد
جیمین بغلم گرفتم و بردم داخل اورژانس
تمین اونجا بود سریع روی تخت گذاشتن و بردنش بخش مراقبتای ویژه

don't touch meМесто, где живут истории. Откройте их для себя