کنترل‌گر؟!

301 38 0
                                    





&:هر سه‌تامون تو سکوت بهم خیره بودیم
که دختره شروع کرد به حرف زدن

×جونگکوک
میخوای همینجوری ساکت بمونی؟
نمیخوای مارو باهم آشنا کنی؟

_قصدشو داشتم ولی خب تو زیاد اجتماعی نیستی
یعنی قبلا اینطوری بودی الان انگاری فرق کردی

×درسته فرق کردم
همه عوض میشن

_جیمین آیو دوست دوران کالج من
و آیو جیمین دوست پسرم

×اوه دوست پسرت
من فکر کردم قراره بگی پسر خواندته

&:ما برامون اختلاف سنیمون اولویت نبوده آیوشی

×پس الویتتون چی بوده پول؟

&:نه عشق
چیزی که احتمالا شما تاحالا درک و حسش نکردی

×بعد از کلیشه عشق الویتت چی بوده جیمینا
مثلا جونگکوکو چقدر میشناسی؟
درباره رفتارات اخلاقات چی میدونه کوک؟

_این مسئله بین منو جیمینه آیو پس بهتره
تو راجع بهش دخالت نکنی و دهنتو ببندی

×با گرد شدن چشمای پسره نیشخندی زدمو پامو روی پام انداختم
پسره‌ی بیچاره از کینکا و اخلاقای عشقش بی خبر بود

×جیمینا میدونستی کوک تو رابطه یه کنترل‌گر و کینکیه اون خیلی با چیزی که نشون میده متفاوته و تو بی....

_بهتتتت گفتم دهنتو ببندی آیو
رابطه ما ده سال قبل تموم شده و اینکه تو نمیتونی فراموشش کنی من مقصرش نیستم پس سعی
نکن ذهن دوست پسرمو نسبت به من خراب کنی و بخوای رابطمونو بهم بزنی
حالاام مثل یه دختر خوب از خونم گمشو

×از جام بلند شدم و کیفمو برداشتم قبل رفتم به پسره یه چشمک زدم و گفتم
ببین جیمینا هنوزم منو دختر خوب صدا میزنه
ددی کینک!
جونگکوکا از دیدنت خوشحال شدم
روز خوش

_سعی کردم آروم باشم اما
از فشار عصبی زیاد رگای پیشونیو گردنم در حال انفجار بود
و نگاهای جیمین رو مخم بود

&:کنترل‌گرا و کینکی... جالبه!
چرا من الان از یه زن غریبه باید همچین مسائل مهمی درباره اخلاق و رفتار تو بدونم؟

_لطفا...
بعدا دربارش صحبت کنیم الان اصلا حالم خوب نیست

&:از قرمز شدن و رگای برجستت مشخصه
اگه الان ادامه بدم چی میشه؟
منو میزنی یا تنبیهم میکنی؟
ددی کینک داری خب اینا نرمالن نه؟

_چرت نگو
مگه من روانیم
چی فکر میکنی با خودت من واقعا نمیفهمم
تنبیه چه کوفتیه
من انقدر عوضی و مشکل دارم از نظرت که دست روت بلند کنم؟

&:پس الان حرف باید بزنیم همین الان

_باشه اوکی
بشین

&:کنترل‌گر گفت منظورش چی بود

_من تو رابطه...
اینجوری راحترم که پارتنرم...
یعنی چجوری بگم
دلم میخواد از اکثر چیزا باخبر باشم
اینجوری ذهنم آروم تره
مثلا کی کجا و با کی میری بیرون
فقط بدونمش...
نه اینکه از من اجازه بگیره و این چرتو پرتا

&:ت..تو پارانویایی؟

_چی؟
پارانویا
واقعا؟

&:م..من واقعا به غیر این چیزی به ذهنم نمیرسه

_پس بهتره قبل قضاوت کردن یکم اطلاعات عمومیتو بالا ببری تا بدونی کنترل‌گر و پارانویا چقدر باهم فرق دارن

&:ددی کینک یا کینکی بودنت چی؟
یعنی تو بخاطر اختلاف سنیمون جذب من شدی

_داری پرتو پلا میگیییی
مگه من پدوفیلم
(پدوفیل=گرایش جنسی به کودکان)

&:پس ددی کینک...

_اینا فانتزیای سکسه کاش حداقل معنیشونو میفهمیدی
و واقعا الان دارم میفهمم اختلاف سنی زیادمون
و کم سنو بی تجربه بودنه تو چه فاجعه‌ایه

&:با رفتن کوک روی اون مبل افتادم و سرمو بین دستام گرفتم
من بی تجربه و کم سنم
اما توام علایقه عجیبی داری جونگکوکا
حالا قراره چجوری بشه

_در اتاقو جوری بهم کوبیدم که حس کردم از جا کنده شد
کلافه و با نفسای عمیقو بلند طولو عرض اتاقو راه میرفتم اما ذره‌ای آروم نمیشدم
اگه ازم بترسه و نخواد این رابطه رو...
میکشمش قسم میخورم آیو رو میکشم
قرار نبود جیمین این چیزارو اینجوری با همچین لحن و توضیحی متوجه بشه و همچین
برداشتی ازشون داشته باشه
منه لعنتی برای توضیح اینا برنامه داشتم
لعنتتتتت بهت زنیکه...



don't touch meTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang