_نگاهم روی عکسش خشک شده بود
بالاخره گوشیم زنگ خورد و یوهان گفت رسیدن فرودگاه و الان سوار هلیکوپتر شدن
از جام بلند شدم و لباسمو عوض کردم
بعد از برداشتن گوشیم زدم بیرون
سوار آسانسور شدم و رفتم پشتبوم هتل جایی که قرار بود هلیکوپتر بشینهبالاخره بعد از ده دیقه رسیدن
یوهان جیمین روی دستاش با لبخند
از هلیکوپتر پیاده شد و به سمتم قدم برداشت
نفهمیدم چجوری اون مسافتو طی کردمو خودمو بهش رسوندم
آروم بین دستام گذاشتش
نگاهمو از یوهان گرفتم و به چهرهی معصومو خوشگلش خیره شدم
سرمو بردم بین گردن و موهاش
یه نفس عمیق کشیدم و بوم!..
قلبم بعد از ۳ سال شروع کردن به تپیدن
حس زنده بودن
بعد از ۳ سال نفس کشیدم
عطر تنش
صورت نازش
بدن کوچولو و ظریفش
وجودش
با صدای یوهان از اون خلسهی شیرین بیرون اومدم+قربان؟
_یوهان
+بله
_زنگ بزن تمین یه دکتر بفرسته سریع
+چشم
_پا تند کردم سمت آسانسور و یوهان دکمه رو زد
یوهان زودتر از من از آسانسور خارج شد و رمز درو زدبا احتیاط رفتم سمت پلهها و بردمش بالا
در اتاقو باز کردم و گذاشتمش روی تخت
لباساشو از تنش درآوردم و یکی از تیشرتهای بزرگمو تنش کردم
در اتاق چندتا تقه خورد
و یوهان اومد داخل+قربان دکتر اومد
_بیاد داخل
بعد از اینکه دکتر چکش کرد
بهش یه سرم قندی زد تا فشارش تنظیم بشه+قربان امری ندارین؟
_نه یوهان
ممنونم ازت
میتونی بری استراحت کنیبعد از رفتن یوهان دست انداختم دور کمر ظریفش و کشیدمش تو بغلم
هرچقدر میبوسیدمش
بوش میکردم
دست میکشیدم رو بدنش
آروم نمیشدم
نمیدونم ساعت چند بود چقدر به صورت ماهش خیره بودم و چقدر بوسیدمش که خوابم برد&:با حس سوزش روی دستم چشمامو باز کردم بخاطر تار دیدم چندبار پلک زدم تا واضح ببینم
با چشمای نیمه بازم اطرافو نگاه کردم
من کجام؟
لعنت بهت سوبین اون نوشیدنی کوفتی چی بود که حتی یادم نمیاد دیشب چه غلطی کردم
سریع از روی تخت بلند شدم و دستمو نگاه کردم
روش چسب بود یعنی بهم سرم تزریق کردن...
سریع در اتاقو باز کردم و از اتاق زدم بیرون که اون صدا..._با اون تیشرت و موهای مشکی کمی نامرتب صورت سفید و خوشگلش
پاهای پرو دلبرش
نفسمو تو سینم حبس میکرد
چند قدم بهش نزدیک شدم_صبح بخیر عروسک
&:صدای اون بود...
جرعت نداشتم سرمو بلند کنم
هر قدمی که سمتم برمیداشت قلبم ضربانش شدیدتر میشد_تو یه قدمیش ایستادم و دستمو بین موهاش کشیدم
_نمیخوای نگام کنی زیبای بیرحم من؟
&:ت..تو م..من من اینجا چیکار میکنم کجام؟
_آره من.... مردی که ۳ سال قبل بدونه هیچ خبر یا توضیحی ولش کردیو رفتی
اینجا پنتهاوس هتل منه
و تو الان کرهای&:ک..کره؟
پنتهاوس هتل تووو_دیشب نوشیدنی که خوردی
توش قرص خواب آور بود
بعد از اینکه کاملا خوابیدی
با جتی که من فرستاده بودم برگشتین کره&:برگشتیم؟
_هوم
تو و یوهان&:یوهان کیه
_کسی که تو این ۳ سال سایه به سایت تو کلمبیا باهات زندگی کرده و مراقبت بوده
&:ت..تو حتی از چیزی که من فکرشم میکردم عوضی تر بودی
_من حتی عوضی ترم شدم کوچولوی من
&:کاملا مشخصه
با اجازهی کیییی لباس منو درآوردی_تو مال منی
تو این ۳ سال یادت رفته اما
این حقیقتو عوض نمیکنه&:منننن مال تو نیستم
و قراره ازدواج کنم
منو برمیگردونی کلمبیا سریعععع_شجاع تر و پخته تر شدی
ولی باور کن یبار دیگه حرف از ازدواجت بزنی اون روی منو که هر کی دیده پشیمون شده رو میبینی&:منو برمیگردونی
_همچین اتفاقی نمیوفته
و آهان یه توصیه
من ۳ سال قبل روانشناس بودم اما الان تحت نظر یه روانشناسم پس میخوای زیاد شانستو امتحان نکن هوم؟&:چیکارم میکنی
میکشیم
کتکم میزنی
بهم تجاوز میکنی
کدومششش_هیچ کدوم
من به خودم میتونم آسیب بزنم اما به تو نه
برو یه دوش بگیر بهت لباس بدم یه چیزی باید بخوری ضعف میکنی&:مننننن میخوام برمممم فهمیدی
باتواممممم کدوم گوری میری&:بعد از جملش از پلهها رفت پایین
و بی توجه به من گذاشت رفت
YOU ARE READING
don't touch me
Romance(*لمسم نکن*) (رمنس-انگست-اسمات) &:خاص بود خیلی خاص م..من تو نگاه اول عاشقش شدم من اول عاشق شدم پس مقصر خودمم؟ برای به دست آوردنش دست به هرکاری زدم هرکاری..! وقتی حقیقتو بفهمه ترکم میکنه؟ اما من فقط عاشقت شدم جونگکوکا باید به دستت میاوردم متاسفم عشق...