وکیل کیم و دوباره حرفای رو اعصاب و تکراریش
زمینای خارج شهرمو میخواستم بفروشم
و یجای دیگه سرمایه گذاری کنم
ولی از همون اول وکیل کیم افتاد دنبال زمینا
و با قیمت خیلی پایین برای موکلش میخواد
تقریبا دیگه رو مخمن_ وکیل کیم
من به شما گفته بودم زمینامو به اون قیمت
قرار نیست بفروشمش و شما دقیقا به همون مبلغ برای من قرار داد تعیین میکنین و منو میبرین پای معامله
من مسخره شما نیستم
دیگه شمارتونو روی گوشیم نبینم
به موکلتونم بگین من زمینی ندارم که به اون قیمت بهش بفروشمکلافه از بحثای تکراری با کیم دست روی چشمام کشیدم و سرمو بلند کردم
دیگه حرفای کیمو نمیشنیدم فقط اون پسری که ظهر تو کلینیک بودو میدیدم
با یه تیکه شیشه شکسته روی رگ دستش و اشکایی که میریخت
لرزش دستای کوچیکش
تا به خودم اومدم گوشیو از رو گوشم برداشتم و پا تند کردم سمتش اما
تا برسم بهش شیشه رو روی رگش کشید و خون به شدت روی صورتش ریخت_جیمیننننن
سریع مچ دستشو تو دستم گرفتم و فشار دادم
با دست دیگم به آمبولانس زنگ زدم
سرش بیحال روی پام بودو چشماش نیمه باز
اشکاش از کنار چشماش میریخت
اما لبخند بیجونش و نگاهش یجوری بود
تپشای قلبمو مغزم و گوشم اکو میشد
جوری نفس نفس میزدم انگار یه مسافت طولانیو دوییده بودم_هیششش گریه نکن
چشماتو نبند الان میرسن نگران نباش&:هرچقدر سعی کردم بخاطرش چشمامو باز نگهدارم اما دیگه توانی تو تنم نبود و چشمام بی اختیار بسته شدن
اما حسش میکردم حرکاتشو تپش قلبشو حرفاشوبا بسته شدن چشمش بیشتر تو بغلم کشیدمش و نگران به اطراف نگاه میکردم
_الان میرسه باید برسه پس کدوم جهنمییننن اینابا صدای آژیر آمبولانس نفسمو بیرون دادم
سریع جیمینو داخل آمبولانس گذاشتن
آدرس بیمارستان تمینو دادم و گفتم ببرنش اونجا
سریع سوار ماشینم شدم و پشت آمبولانس با سرعت حرکت کردمدستا و لباسای خونیم
چهرهمعصومش چشمای اشکیش لبخند بیجونش
هیچ کدوم از جلوی چشمم کنار نمیرفتن
لطفا لطفا
چیزیش نمیشه مطمعینم
من چطور نفهمیدم انقدر وضعش وخیمه_چطور نفهمیدی احمققققق
هر چی روی فرمون میکوبیدم آروم نمیشدمبا رسیدن به بیمارستان ماشینو کنار زدم و ریموتشو به نگهبان دادم و با دو خودمو رسوندم به اتاق تمین
_ت..تمین لطفا ...لطفا خودت بیا ..ت..تو بیا عملش کن
×هیششش چیشده کوک اینجا چیکار میکنی بزار نفست بیاد بالا بفهمم چی میگی
کیو عملش کنم چی شده_ واسه مردن خیلی بچست لطفا کمکش کن
×باشه باشه بیا بریم
_با عجله رفتیم سمت اورژانس و تمین آماده شد و رفت داخل اتاق عمل
دو ساعت شده بود اما هنوز خبری نبود
سردرد داشت جونمو میگرفت سرمو بین دستام گرفتمو فشار دادملعنتی بیاید بیرون
تمین بیا بیرون بگو حالش خوبه...لطفابالاخره تمین اومد بیرون
انقدر بی حال بودم حتی نمیتونستم برم سمتش
فقط با چشمام و نگاهم ازش خواهش میکردم
بگه حالش خوبه×رفتم و روی دو زانو جلوی پاش نشستم
تموم شد کوک حالش خوبه به موقع رسیدین
نگران نباش
حالت خوبه؟ چشمات کاسه خون شده
میگم برات اتاق اماده کنن یه سرم و مسکن بزن یکم بخواب بهش احتیاج داری_نه.. خوبم .. کی میاد بیرون.. چقدر طول میکشه بهوش بیاد؟
×هنوز تو ریکاوریه
منتقل میشه lcu تا وقتیکه بهوش بیاد
بهوش اومد منتقل میشه بخش
پاشو پاشو بریم یکم استراحت کن تموم شد دیگه_به زور تمین یه مسکن و سرم زدن برام
و نفهمیدم کی خوابم برد یا بیهوش شدم
وقتی چشمامو باز کردم سه ساعت گذشته بود_سرمو آروم از تو رگم در آوردم و کفشامو پوشیدم
نگاهی به بلیزم کردم که عوض شده بود
اگه تمینو نداشتم باید چیکار میکردمرفتم سمت اطلاعات تا ببینم جیمین بهوش اومده
_پارک جیمین
خودکشی کرده بود تا جایی که میدونم تو icuبود
میخوام ببینم بهوش اومده یا نه$بله بهوش اومده تو بخشه الان
شماره اتاقش ۳۱۸_ممنون
پا تند کردم سمت پلهها و رفتم طبقه بالا
بالاخره اتاق ۳۱۸ رو پیدا کردم
نفس عمیق کشیدم و آروم در اتاقو باز کردم&:از وقتی چشمامو باز کردم فقط درد حس میکنم
درد قلبم و دستم
هیچ کس کنارم نیست جونگکوک نیست
حتی مرگمم نتونست اونو کنارم نگهداره و من چقدر
حقیر شدم چقدر کوچیک چقدر شکسته
پلک میزنم تا اشکایی که مدام تو چشمم جمع میشن بریزن پایین_چشماش باز بود و به سقف خیره بود
رفتم نزدیکتر
اشکاش... اشکاش از کنار صورتش روی بالش میریخت_جیمین...درد داری؟
وقتی دردت انقدر زیاده چرا اون دکمه رو فشار نمیدی تا بیان برات مسکن بزنن&:با صداش سریع برگشتم سمتش
اره اون بود خودش بود چشماش نگران بود
رویا نیست واقعا اینجاست مگه نه؟
دستمو که سرم بهش وصل بود به زور بلند کردم
تا لمسش کنم و مطمعین بشم واقعیه_دست لرزونشو به زور بلند کرد سریع دستشو بین دستام گرفتم و سوالی نگاهش کردم
&:با حس دستای بزرگو گرمش چشمامو بستم بالاخره نفس کشیدم یه نفس عمیق
اینجاست جیمین اون نرفته اینجاست دقیقا کنارت_خوبی؟درد داری؟
تمین الان میاد چکت کنه نگران نباش&:خ..خوبم
CZYTASZ
don't touch me
Romans(*لمسم نکن*) (رمنس-انگست-اسمات) &:خاص بود خیلی خاص م..من تو نگاه اول عاشقش شدم من اول عاشق شدم پس مقصر خودمم؟ برای به دست آوردنش دست به هرکاری زدم هرکاری..! وقتی حقیقتو بفهمه ترکم میکنه؟ اما من فقط عاشقت شدم جونگکوکا باید به دستت میاوردم متاسفم عشق...