مهمان ناخوانده!

313 49 2
                                    


&:روی صندلی پشت میزغذا خوری داخل آشپزخونه نشسته بودمو پاهامو تکون میدادم به سختی خودمو کنترل میکردم تا به غذاها حمله نکنم
صدای شکمم بلند شده بود
بیا دیگه آجوشی هوووف

_رفتم داخل آشپزخونه و صندلی روبرویی جیمینو عقب کشیدم نشستم

_ببخشید دیر شد
شروع کن دیگه

&:آجوشی
روده بزرگه کوچیکه رو خورد

_با خنده براش یکم برنج و کباب دنده گذاشتم و شروع کرد به خوردن
انقدر محو غذا خوردنش بودم که خودم زیاد چیزی نتونستم بخورم

&:بعد از اینکه سیر شدم با دستمال دور دهنمو تمیز کردم باقی نوشیدنیمو سر کشیدم و به صندلیم تکیه دادم

&:آخیششش
واقعا گرسنه بودم
خیلی غذاها خوشمزه بود ممنونم نونا

+نوش جان

_نوش جونت

×ببخشید آقا یه خانومی پشت در منتظرتونن

_اسمشو پرسیدی

×فکر کنم گفت آیو

_اهم اوکی بگو تو باغ پشتی منتظر باشه میام

×چشم

&:آجوشی

_جانم

&:فکر کنم الان دیگه حق اینو دارم که بپرسم اون زن کیه و با شما چیکار داره

_یه دوست قدیمیه
چیزی که تو فکر میکنی نیست

&:پس منم میتونم بیام آشنا بشم

_اون زیاد آدم خونگرمی نیست
ولی تو اگه میخوای میتونی بیای

&:میام

_پس بیا بریم
مهمونمونو منتظر نذاریم

don't touch meWhere stories live. Discover now