آشپزخونه عمارت...
&:آشپزخونشون اندازه کل خونه من بود
سعی کردم عادی رفتار کنم
رفتم سمت صندلیا و یکیو کشیدم عقب نشستم_جیمینا خوب غذا بخور ضعیف شدی
&:چشم
_بعد از غذا میخوامباهات صحبت کنم اشکالی که نداره؟
&:ن..نه
_فقط قراره یه صحبت دوستانه داشته باشیم
میدونی که نیازی نیست استرس داشته باشی؟&:میدونم...
_با اسرارای من تقریبا خوب غذا خورد از مینجی تشکر کردم از آشپزخونه اومدیم بیرون
_اشکالی نداره تو اتاق من صحبت کنیم؟
&:نه.. مشکلی نیست
&:در اتاقشو باز کرد و کشید کنار تا اول من برم داخل
با تک تک کاراش من تمام تنم میلرزید
من چجوری انقدر عاشق شدم
نمیفهممش
زیادیه برام خیلی زیادیه جونگکوکا
بغض کوفتی ته گلومو سعی کردم قورت بدم
نگاه سرسری به اتاقش انداختم
تم طوسی و تجملاتی قشنگ بود خیلی مثل خودشاتاق کوک...
_سبک چیدمان اتاقم چطوره؟
&:کلاسیک مدرن؛ قشنگه
خونتون ماشینتون مثل خودتونه_مثل خودم... یعنی چجوری؟
&:خاص چشم گیر...
دهنمو بستمو تو مردمک چشماش خیره شدم
که عجیب نگاهم میکرد
سرمو زیر انداختم و روی صندلی نشستم_روی صندلی روبروش نشستم
جیمینا راحت باش فقط میخوایم صحبت کنیم همین&:ا..اگه قراره درباره اتفاق اون شب صحبت کنیم..
_اگه درباره اتفاقات صحبت نکنیم پس چجوری قراره حلش کنیم
&:خودکشی یه اتفاق حل شدنیه؟
_حل شدنیه مطمعین باش
&:ولی من نمیخوام دربارش صحبت کنم...
دستمو روی اشکام کشیدم و سعی کردم آروم باشم
چی میخواد بدونه؟
من چی قراره بهش بگم؟
بگم بخاطر نزدیک شدن بهت بخاطر توجهت
دست به همچین کار چندشی زدم_نمیخوام گریه کنی پس لطفا اشکاتو پاک کن
بهت حق میدم نخوای دربارش حرف بزنی..
اوکی دربارش صحبت نمیکنیم
تا وقتی که خودت نخوای
ولی یه پیشنهادی دارم برات...&:چه پیشنهادی؟
_من تو جزیره ججو یه ویلا دارم
میخواستم برم اونجا یکم استراحت و تقریبا
فرار کنم از کارو مشغله و سئول
میخوام توامهمراهم بیای&:م..من نمیتونم یعنی قراره چجوری باشه م..ما
همدیگه رو نمیشناسیم_جیمینا میدونم نمیتونی اعتماد کنی
حقم داری.. اعتماد به مرور زمان به دست میاد..
اما من فقط میخوام کمکت کنم
من دکترتم اما میخوام مثل دوستت باشم
میدونم اختلاف سنیمون برای دوستی یکم زیاده
ولی من میخوام کنارت باشم و کمکت کنم
منو مثل پدرت ببین احتمالا هم سن پدرت باشم&:شما پدر من نیستین آجوشی
_اوه آجوشی
البته شاید به سنی رسیدم که آجوشی صدام کنن
۳۸ سالمه خب
میتونی آجوشی صدا کنی مشکلی نیست
من فقط فکر کردم مسافرت شاید کمک کنه از این جو و حالو هوا یکم فاصله بگیری
به هر حال من مجبورت نمیکنم
و فقط یه پیشنهاده
آخر هفته قرار بود برم و اگه تو نخوای کنسلش میکنممجبور نیستی الان جواب بدی میتونی یکم دربارش فکر کنی
&:فکر میکنم
میتونم برم بخوابم؟_البته...
مشکلی داشتی بهم بگو
داروهاتم قبل خواب بخور&:شبخیر آجوشی
_شبخیر جیمینا
&:پدرمممم
میگه منو پدرت ببین
منه لعنتی منه احمققق عاشقتممم
بعد تورو مثل پدرم بدونم
خدایاااا نکن این کارو با من
مگه من چند سالمه من فقط ۱۸ سالمه
اینا زیادیه برام خیلیم زیادهبرم مسافرت باهاششش
جزیره ججو
چرا همه چیز داره عجیب غریب پیش میره
چرا باید به پسری که نمیشناسه پیشنهاد مسافرت بده
چرا باید انقدر براش مهم باشه
یه صدایی ته مغزم میگه
شاید سرنوشت؟...
ESTÁS LEYENDO
don't touch me
Romance(*لمسم نکن*) (رمنس-انگست-اسمات) &:خاص بود خیلی خاص م..من تو نگاه اول عاشقش شدم من اول عاشق شدم پس مقصر خودمم؟ برای به دست آوردنش دست به هرکاری زدم هرکاری..! وقتی حقیقتو بفهمه ترکم میکنه؟ اما من فقط عاشقت شدم جونگکوکا باید به دستت میاوردم متاسفم عشق...