داری میای...

288 49 3
                                    







_با سردرد افتضاحی چشمامو باز کردم
با وجود اون مسکن قوی سردردم هنوز خوب نشده بود
با لبخند به نیم رخش خیره شدم
صورت سفیدش با اون موهای مشکی مثل هلال ماه شده بود
خوشگلترین عکسیه که یوهان ازش گرفته
لباسامو درآوردم دوش گرفتم
با حوله از پله‌ها پایین اومدم رفتم سمت تلفن
برداشتم و گفتم برام صبحانه بیارن بالا
فنجون قهومو برداشتم و روی صندلی کنار پنجره نشستم و به شهر بی رحم زیر پاهام خیره شدم

&:یاااا گفتم که نمیخوام بیام به اون تولد کوفتی
خیلی از اون دختره‌ی نچسب خوشم میاد که تولدش برم

$جیمیناااا ما میخوایم خوش بگذرونیم
حالا تولد هر خری که میخواد باشه

&:میخوام آخر هفته رو آروم تو خونم استراحت کنم

$یاااا نه
لطفاااااا هیونگ

&:خیلیه خوبببب برو دیگه کار دارم هوووف

$باشه باشه میرم
میدونستم میای
عاشقتمممم

&:زبون بازه وزه

بعد از تمون کردن کارام توراه برای خودم غذا گرفتمو تقریبا جنازم از خستگی زیاد رسید خونه
نفهمیدم چجوری غذارو خوردم و همونجا روی کاناپه خوابم برد

&:با صدای رو مخ گوشیم چشمامو باز کردن و از تعجب چشمام چهارتا شد
ساعت ۳ بعدازظهر بود

&:بله سوبین

$هیونگ کاراتو کردی؟
من ۶ اونجام

&:من ۶ آمادم

$باشه پس برو به کارات برس
فعلا

&:گوشیو قطع کردم و بلند شدم دوش گرفتم
یه چیزی خوردم و یه چندتا کار کوچیک داشتم
انجام دادم
یه میکاپ لایت کردم و موهامو حالت دادم
بعد از انتخاب لباسم پوشیمشو از خونه زدم بیرون
تا یه هدیه دستوپا کنم
بالاخره یه کیف مسخره براش خریدم و به سوبین زنگ زدم

&:من بیرون خونه منتظرته

$آههه دیدمت دارم میام هیونگ

&:خیلیه خب نمیخواد بدویی

با سوبین تاکسی گرفتیم و رفتیم سمت باری که تولد اونجا بود
با رسیدنمو دود و بوی گند الکل تو صورتم پخش شد با ن

گاه چپ چپ به سوبین خودمو از بین دختر پسرای مستو های کشید کنار و رفتم روی اون کاناپه قرمز رنگ نشستم

$هیونگ من میرم نوشیدنی بگیرم چیزی میخوای؟

&:آره یه کوکتل بدونه الکل

$باشه

+با دور شدنه پسره به یوری اشاره کردم و اون نوشیدنیو برداشتم رفتم سمتش

+اووم ببخشید شما جیمین‌شی هستین؟

&:آآ بله شما؟

+این نوشیدنیو دونسنگتون گفتن بهتون بدم
سوبین درسته؟

&:بله بله
خودش کجا رفت؟

+پیست رقص

&:اوکی ممنون
نوشیدنیمو ازش گرفتمو یه ضرب سر کشیدم
خیلی خوشمزه بود و واقعا تشنم بود
چند دیقه‌ای بود منتظر سوبین بودم ولی
خبری ازش نبود
از وقتی اون نوشیدنیو خوردم حس سرگیجه‌ی مزخرفی داشتم و چشمام دودو میزد
حالا خوبه بهش گوش زد کردم الکل نداشته باشه
خواستم از جام بلند شم که لق خوردم و دوباره افتادم روی کاناپه
صداها کم‌کم محو میشد و دنیا دور سرم میچرخید
از بین پلکام همون مردی که برام نوشیدنی آوردو دیدم که سریع سمتم خیز برداشت و بعدش سیاهی مطلق...

+ماشینو سریع بیار در پشتی

"چشم

+روی دستام بلندش کردم و سریع از راهروی کناری رد شدم و از در پشتی بار خارج شدم
سوار ماشین شدم که گوشیم زنگ خورد

_یوهان

+قربان کنارم هستن نگران نباشید حالش خوبه

_خوابه؟

+بله

_جت منتظرتونه

+نیم ساعت دیگه فرودگاهیم

_منتظرتونم

+تا شب کنارتونه قربان

_ممنونم یوهان

+وظیفمه

_بعد از قطع کردن با یه لبخند روی لبم به عکسش خیره شدم
داری میای پیشم عروسک
داری میای....


don't touch meWhere stories live. Discover now