میون رفتن یا موندن دودل بود ، واقعا از ته دلش میخواست جواب سوالش رو پیدا کنه .
حداقل بفهمه چرا ؟
اما در پایان مجبور شد بود تا به خونه برگرد ، بیشتر از این کارهای قنادی رو پشت گوش نینداز .انگار اون موجود حتی خارج از خونه هم اون رو رها نمیکرد ، همجا دنبال ش به راه میفته .
البته تهیونگ هم نمیخواست از اون خونه بر، این بازی رو به یه موجود بی ارزش بباز اون حتی انسان هم نبود .
بی شک راهی برای از بین بردنش وجود داشت .
کاش یک عکس از اون درخت که رمال در مقابلش زانو زد بود میگرفت ، اما اونقدر همچیز عجیب و غریب پیش رفته بود که حتی نتونست داخل اون خونه رو ببین .
شاید پیدا کردن اسم درخت مشکلش رو حل میکرد ، هر چیزی که بود به اون درخت ربط داشت .
همچین درختی رو اطراف خونه ش ندید ، نمیتونست بگه وجود اون هیولا توی زندگیش بخاطر یک درخت .
اما شاید میشد از طریق اون درخت به هیولایی که اذیتش میکرد هم برسه .
گوگل بهترین راه بود .
"درختی بزرگ با میوه کوچک و نارنجی"
با دیدن نتیجه چندان خوشحال نمیشه ، اون لعنتی هرچی درخت با همون مشخصات بود رو براش بالا آورد بود .
درخت پرتقال و نارنگی تا میوه های استوایی ، آخه اینا کجاشون کوچولو بود ؟
یکهو با دیدن دستی که چند میوه ریز رو گرفته ، عکس رو باز میکنه خودش بود.
اون شخص فقط از میوه عکس گذاشت بود ، هیچ از اثری از آن درخت دید نمیشد .
اما دقیقا خود خود همون میوه ی اون درخت بود .
نگاهی به نوشته های اون پایین میندازه ، یک درخت مطلق به مناطق گرمسیر به نام کُنار .
پس وجود این درخت اون هم در قسمت شمالی کشور ، چیز عجیبی باید باشه .
حتی این درخت مطلق به کشور های دیگه ی بود .
پس وجودش یک جورایی غیر امکان پذیر و عجیب میبود . درخت چندان جوان نبود و کاملا مشخص بود که درخت پیری است .
میون اون نوشته ها چشمش به توضیحات از مقدس بودن درخت میخور ، این درخت یک درخت مقدس و بیشتر در مکان های زیارتی قابل رویت .
مکان مذهبی ؟
این موجود ربطی به مذهب داشت ؟
میبایست داستان های زیادی درمورد این درخت وجود می داشت ، اما نمیتونست این داستان هارو از زبون افراد کشور خودش بشنوه .
بهتر بود میون داستان های بومی اون کشور های ذکره شد در پایین سایت ، دنبالشون میگشت .
برنامه های اجتماعی یکی از بهترین راه ها برای پیدا کردن این چیز های عجیب و غریب بود .
YOU ARE READING
قنادی مردگان
Horrorکامل شده:) آخه به کی میگفت که یه موجود عجیب غریب دار باهاش زندگی میکنه اصلا کی باورش میشد !! چطور باید بهشون توضیح میداد ، که باید قبل خواب شلوارش محکم بگیر و کمربندش ومحکم ببند تا یوقت اون جونور اون بیلبیلکشو اون تو فرو نکنه .... کلمات قدرت ج...