دست هایش به خون پدرش آلوده شده بود ، چشم های بی روحش را به درب اتاق عمل دوخته ، صدای هق هق های مادرش مانند موسیقی بی کلام در راهروی خلوت بیمارستان پخش می شده ، تهیونگ حتی یادش نمی آمده قبلا چطور گریه می کرده ، بغض مانند توده ی بزرگی درون گلویش گیر کرده ؛ پسر نحوه ی شکستن اش را بلد نبود .
پدرش درون اتاق عمل بوده ، دوساعتی از حادثه می گذشت و هنوز آن صحنه ی خونی و جسم بی هوش مرد مقابل چشمانش رژه می رفت ، حالش را بدتر می کرده .
خواهر هایش هنوز باخبر نشده ، خودش بود مادر گریان اش ، شانه های لرزان زن را در آغوش می گیرده ، سرش را به سر مادرش تکیه می دهد ، میگذارد تا زن آزادانه گریه کند و قلب سنگین شده اش را سبک .
هیولا از دور ایستاده و آن صحنه ی مقابل اش را تماشا می کرده ، تهیونگ گریه نمی کرده اما بخاطر وجود مراورید هیولا میتوانست متوجه ی قلب گرفته و حال بد عروسک شود ، این داشت جونگ کوک را آزار می داده و می خواست برای خوشحالی عروسک اش کاری کند .
بخاطر غرغر های نگهبان ، وجود جن کوچولو مجبور بود که خودش را نشان ندهد ، تنها فقط تهیونگ می توانست هیولا را ببیند ، پسر به هرجایی جز جایی که هیولا ایستاده نگاه می کرد و انگار اصلا متوجه حضورش نبود .
چشم های براق عروسک جای خود را به دو کاسه ی بی روح و تاریک داده ، ترس و نگرانی داشت عروسک را از پا در می آورد ، هیولا می توانست حال بد عروسک اش را احساس کند ، انگار هر لحظه امکان داشت که بیهوش شود و احتمال داشت که سرش با سرامیک های کف بیمارستان یکی شود .
پا تند می کند و قبل از رخ دادن آن اتفاق ، سر عروسک را می گیرد و تنش را به آن زن تکیه می دهد ، مادر تهیونگ با جیغ کشیدن و صدا زدن پرستار توجه آن آدم های سفید پوش را به خود جلب می کند .
اگر این کار ، کار پدرش نبود بی شک تا حال آن موجود را از هستی نیست می کرد ، اهمیتی نداشت که کشتن هم نوعش کاری اشتباهی ست ، تنها خوشحالی عروسک اش اهمیت داشت .
اما او شاه جن ها ست و قدرت مند ترین عفریت ها بود ، جونگ کوک نمی توانست در مقابل پدر شاه بی ایستد ، اینکارش دردسر های بزرگ تری را به همراه داشت .
هیچ جنی اجازه ی کشتن انسان هارا نداشت ، حتی شاه شاهان جنیان هم دست به چنین کاری نمی زده ، تنها با آسیب زدن به روح آدمی زاده ، از طول عمرش کم می کرده و زمان مرگ اش را تغییر می داده ؛ اینگونه آن انسان فرصت چندانی برای زنده ماندن نداشت ، دست آن جن هم به خون اش آلوده نبود .
جونگ کوک می توانست روح آسیب دیده ی مرد را درمان کند، اینگونه حتی زخم های جسمی اش هم زودتر درمان می شدند ، تنها یک مشکل وجود داشت ؛ اگر پدرش از ماجرا با خبر می شده و می فهمید که آن مرد بخاطر هیولا زنده مانده ست .
YOU ARE READING
قنادی مردگان
Horrorکامل شده:) آخه به کی میگفت که یه موجود عجیب غریب دار باهاش زندگی میکنه اصلا کی باورش میشد !! چطور باید بهشون توضیح میداد ، که باید قبل خواب شلوارش محکم بگیر و کمربندش ومحکم ببند تا یوقت اون جونور اون بیلبیلکشو اون تو فرو نکنه .... کلمات قدرت ج...