جن تقلید گر بخاطر آن جن کوتوله ی که پسرش بود ، هیولا به او آسیب زد آمد بود تا آن آدمیزاد را آزار دهد .
در پایان فهمید بود که آن انسان این وسط بی گناه ست، نه تنها پسرش شیطنت کرد و خودش را به انسانی نشان داد .
بلکه آن کسی که او را تنبیه کرد ست هم پسر اربابشان بود ، جن تقلید گر با سر پایین افتاد و ترسیده در مقابل هیولا زانو زد بود تا بخشید شود .
پسرک احمقش باز او را به دردسر انداخت بود ، داشت به یک انسان بیگناه آسیب میزد .
تهیونگ تمام مدت بچه به بغل با چشمانی ترسیده و شوکه شد به دعوا آن دو هیولایی که نمیتوانست نام دیگری رویشان قرار دهد می نگریست ، خون نارنجی رنگی که از زخم سر زن روانه بود او را بیشتر شوکه می کرد .
آن هیولا جسم یکی از کارکنانش را تسخیر کرد و به اسارت خود در آورد بود .
جونگ کوک با زدن ضرباتی متعدد ، آن جن را از تن دخترک بیرون کشید بود .
بی شک دختر وقتی صبح چشمانش را باز می نمود ، هیچ چیزی را به یاد نمی آورد .
در یک چشم بهم زدن در مقابل چشمان ان پسر ترسیده هردو جن غیب می شوند ، آن می ماند با جسم بی هوش دخترک .
دخترکی که بعداز خروج جن از تنش ، موهای آبی رنگش تغییر رنگ داد بودند . حال مشکی رنگ بودند .
آن موجودات عجیب و غریب حتی قادر به تغییر رنگ موهای انسان ها بودند؟
با صدای گریه نوزاد نگاهش را از رو به رو بر می دارد و به آن بچه نگاه میندازد .
: ببخشید ، ببخشید .
خودش را مقصر این اتفاق می دانست باید هرچه سریعتر شر آن هیولا ها را از زندگی ش کم می کرد ، اگر همچنان این ماجرا ادامه دار می شد .
تک تک اطرافیانش آسیب می دیدند و عذاب وجدانش برای تهیونگ باقی می ماند.
از جای بر می خیزد و کودک را جای امنی میگذارد ، تا اگر یکوقت غلت زد به خودش اسیب نزند .دوباره به سراغ دخترک باز می گردد ، جای دستان آن هیولای موئنث به روی گردنش هنوز درد می کرد و انگار که شکسته بود .
با هر تکانی به گردنش می داد و دلش می خواست از درد فریاد بکشد ، چشمانش خیس شد بودند .
می خواست که آن دخترک را بغل کند و به جای مناسب تری ببرد ، نمی خواست وقتی که دخترک بهوش می آمد از دیدن خود آنهم وسط خانه ی تهیونگ شوکه شود .
شاید بهتر بود که او را به قنادی باز می گرداند ، نگاهی به ساعت می اندازد هنوز قنادی باز بود و بی شک کارکنان آنجا این دختر را می شناختند . شاید یکی از آنها خانه ی او را بلد بود .
خم می شود دختر را بغل می کند ، از زمین بلند ش می کند .
: بدش به من
YOU ARE READING
قنادی مردگان
Horrorکامل شده:) آخه به کی میگفت که یه موجود عجیب غریب دار باهاش زندگی میکنه اصلا کی باورش میشد !! چطور باید بهشون توضیح میداد ، که باید قبل خواب شلوارش محکم بگیر و کمربندش ومحکم ببند تا یوقت اون جونور اون بیلبیلکشو اون تو فرو نکنه .... کلمات قدرت ج...