سئول
عمارت
11:20_خب اینم از وسایلت، به نگهبانا بگی کمکت میکنن ببریشون داخل، من میرم فعلا .
جیمین توی ماشینش نشستو در حالی که به حالت مسخرهای دستشو براش تکون میداد مسیر سنگی رو به حالت حرفهای و سریعی دور زد و دور شد.
جونگ کوک هنوز هم دوست نداشت بره اونجا حتی حاضر بود کنار خیابون بخوابه تا برگرده به اون امارت نفرین شده...اما مجبور بود؛ پس نفس عمیقی کشیدو سعی کرد ارامششو حفظ کنه نزدیک یکی ازون نگهبانا رفت تا بگه برای جابجایی وسایلش کمکش کنن که هیون از پشت سرش پیداش شد و با حالت کنجکاوی پرسید.
_جونگ کوک؟!
جونگ کوک با دیدن قیافه هیون اخمی بین پیشونیش شکل گرفت و میخواست همون جا جوری هیون رو بزنه که نتونه از جاش تکون بخوره ولی دستی توی صورتش کشیدو با خودت توی افکارش حرف زد :"آروم باش ،اروم باش ،دردسر درست نکن "بعد سرشو دوباره بالا گرفت و تو چشمای هیون زل زد.
_بله خودمم.
_بیا بریم پیش رئیس تا مشخص کنه قراره کجا زندگی
کنی ._برو خودت ازش بپرس بیا به منم بگو.
جونگکوک با لحنی که انگار بهش بدهکار بوده گفت و روشو برگردوند.
هیون آهی خسته کشید با سر تائید کرد و رفت همینطور که از پله ها بالا میرفت تا به اتاق رئیسش برسه با خودش زمزمه کرد "قراره یک جنگ جهانی
داشته باشیم" بعد جلو در اتاق تهیونگ رسید نفس
عمیق کشیدو کتش رو صاف کرد و در زد ._بیا تو.
_آقای جئون رسیدن به چه اتاقی ببریمشون.
تهیونگ به چهار چوب در تراس تکیه داده بود و سیگار میکشید بدون اینکه حتی نگاهی به هیون بکنه با لحن سردی گفت:
_اتاق کنار اتاق من .
_بله قربان
و هیون از اتاق خارج شد و پیش جونگ کوک برگشت .
_بیا اتاقتو مشخص کردن .
_انقدر سریع؟!
_آره بیا نشونت بدم .
_وسایلم چی؟
_همشو برات میارن .
_باشه
بعد چان سوک جلو تر از جونگ کوک داخل عمارت رفت و شروع کرد به معرفی
_خب اینجا اتاق کامپیوتره برای تح-.....
جونگ کوک بین حرف هیون پریدو با حالت کلافه ای گفت :
_همه اینجا رو میشناسم فقط بگو اتاقم کجاست.هیون با تعجب به جونگ کوک خیره شد و ابرویی بالا انداخت .
_از کجا میشناسی اونوقت؟!
_داشتم فرار میکردم همه مسیرا رو در آوردم قبلش میدونم حالا اگر بشه اتاقو نشون بده .
_پس بگرد اتاقم خودت پیدا کن .
YOU ARE READING
𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄
Mystery / Thriller_ بازی کردن رو تموم کن یا مطمعن باش اولین کاری که بعد باز شدن دستام میکنم به فاک دادنت باشه..... _از کجا انقدر مطمعنی که دستات باز میشه؟ و چی باعث شد فکر کنی بعد باز شدن دستات توان تکون خوردن داری ************* _یه کار کی عادی میشه و تبدیل به عادت م...