interrogation

686 53 13
                                    

_چیزی شده تهیونگ؟

به زور نگاهش رو از پسر گرفت ولی هزاران فکر و سوال تو سرش بود ....بیشتر از همه زخمی که پایین چشم پسر افتاده بود داشت عصابش رو بهم میریخت.

_چی؟...نه چیزی نیست (لبخند فیکی زد )

سرش رو سمت جیمین تکون داد تا برن بیرون و

جوری که انگار اصلا جونگ کوک رو نمیشناسه از کنارش رد شد .

جیمین کمی مکث کرد و بعد دنبال تهیونگ دویید تا بهش برسه....تهیونگ موقعی که عصبی بود یا افکارش بهم ریخته بود خیلی سریع راه می‌رفت.

_تهیونگ صبر کن !

جیمین بلاخره بهش رسید و دستش رو روی شونش گذاشت و سمت خودش چرخوندش ولی تهیونگ دستش رو پس زد و سمت ماشین رفت ولی چون سوئیچ رو به جیمین داده بود نتونست سوار بشه .

_تهیونگ محض رضای خدا واستا میخوام باهات حرف بزن .

_در این بی صاحابو باز کن بعد زر بزن.

جیمین نفس کلافه ای کشید قفل ماشین رو باز کرد و تهیونگ سوار شد. و در رو محکم بست جیمین هم کمی بعدش پشت فرمون نشست و در رو بست و سر جاش سمت تهیونگ چرخید .

_تهیونگ؟ درست دیدم؟

تهیونگ با لحن ارومی اما با تذکر اسمش رو صدا زد:

_جیمین

جیمین که اصلا صدای تهیونگ رو نشنید دوباره ادامه داد:

_اون کوک بود؟ اوجا چیکار میکرد یعنی ممکنه پرونده-....

_جیمین خفه خون بگیر دو دقیقه بزار فکر کنم خب؟! از پرونده هم نبوده احمق اگه پرونده لو می‌رفت اول خودمون رو میگرفتن !.

_نمیخوای نجاتش بدی؟

تهیونگ کلافه شده بود از اینکه هزار بار به جیمین گفت خفه خون بگیره تا بتونه فکر کنه ولی جیمین حرف حالیش نبود آرنجشو روی پاش گذاشت و سرش رو بین دوتا دستش فشار داد بعد دوباره سرش رو بالا گرفت و با اشاره به فرمون غرید‌.

_جیمین خفه شو و رانندگیتو بکن ... تا وقتی ندونیم چرا تو اون خراب شدست نمیتونیم کاری کنیم چون همین الانشم براش پرونده باز کردن ....بعدشم ما به عنوان پلیس اینجاییم و اگه تو دوبینا دیده شیم کار همه تمومه !

جیمین با سرش تائید کرد و نگاهش به نگهبان جلوی در ایستگاه افتاد که نگاه بدی بهشون مینداخت .
نگاهش رو سریع گرفت به تهیونگ داد :

_برم سرد خونه محل جرم یا چی؟

_محل جرم...به پدرم هم زنگ بزن موضوعو توضیح بده .

جیمین ماشین رو روشن کرد و هردوشون کمربند هاشون رو بستن و از اونجا دور شدن .

***

𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄Where stories live. Discover now