_چیزی شده تهیونگ؟
به زور نگاهش رو از پسر گرفت ولی هزاران فکر و سوال تو سرش بود ....بیشتر از همه زخمی که پایین چشم پسر افتاده بود داشت عصابش رو بهم میریخت.
_چی؟...نه چیزی نیست (لبخند فیکی زد )
سرش رو سمت جیمین تکون داد تا برن بیرون و
جوری که انگار اصلا جونگ کوک رو نمیشناسه از کنارش رد شد .
جیمین کمی مکث کرد و بعد دنبال تهیونگ دویید تا بهش برسه....تهیونگ موقعی که عصبی بود یا افکارش بهم ریخته بود خیلی سریع راه میرفت.
_تهیونگ صبر کن !
جیمین بلاخره بهش رسید و دستش رو روی شونش گذاشت و سمت خودش چرخوندش ولی تهیونگ دستش رو پس زد و سمت ماشین رفت ولی چون سوئیچ رو به جیمین داده بود نتونست سوار بشه .
_تهیونگ محض رضای خدا واستا میخوام باهات حرف بزن .
_در این بی صاحابو باز کن بعد زر بزن.
جیمین نفس کلافه ای کشید قفل ماشین رو باز کرد و تهیونگ سوار شد. و در رو محکم بست جیمین هم کمی بعدش پشت فرمون نشست و در رو بست و سر جاش سمت تهیونگ چرخید .
_تهیونگ؟ درست دیدم؟
تهیونگ با لحن ارومی اما با تذکر اسمش رو صدا زد:
_جیمین
جیمین که اصلا صدای تهیونگ رو نشنید دوباره ادامه داد:
_اون کوک بود؟ اوجا چیکار میکرد یعنی ممکنه پرونده-....
_جیمین خفه خون بگیر دو دقیقه بزار فکر کنم خب؟! از پرونده هم نبوده احمق اگه پرونده لو میرفت اول خودمون رو میگرفتن !.
_نمیخوای نجاتش بدی؟
تهیونگ کلافه شده بود از اینکه هزار بار به جیمین گفت خفه خون بگیره تا بتونه فکر کنه ولی جیمین حرف حالیش نبود آرنجشو روی پاش گذاشت و سرش رو بین دوتا دستش فشار داد بعد دوباره سرش رو بالا گرفت و با اشاره به فرمون غرید.
_جیمین خفه شو و رانندگیتو بکن ... تا وقتی ندونیم چرا تو اون خراب شدست نمیتونیم کاری کنیم چون همین الانشم براش پرونده باز کردن ....بعدشم ما به عنوان پلیس اینجاییم و اگه تو دوبینا دیده شیم کار همه تمومه !
جیمین با سرش تائید کرد و نگاهش به نگهبان جلوی در ایستگاه افتاد که نگاه بدی بهشون مینداخت .
نگاهش رو سریع گرفت به تهیونگ داد :_برم سرد خونه محل جرم یا چی؟
_محل جرم...به پدرم هم زنگ بزن موضوعو توضیح بده .
جیمین ماشین رو روشن کرد و هردوشون کمربند هاشون رو بستن و از اونجا دور شدن .
***
![](https://img.wattpad.com/cover/351337723-288-k518005.jpg)
YOU ARE READING
𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄
Mystery / Thriller_ بازی کردن رو تموم کن یا مطمعن باش اولین کاری که بعد باز شدن دستام میکنم به فاک دادنت باشه..... _از کجا انقدر مطمعنی که دستات باز میشه ، و چی باعث شد فکر کنی توی تخت قدرت بیرون تخت رو داری؟! ************* _یه کار کی عادی میشه و تبدیل به عادت میشه ج...