white torture

1.1K 89 2
                                    

_سریع جمع شید جلوی در عمارت

هردو باشه کوتاهی گفتن و داخل اتاق رفتن تا آماده بشن ؛ تهیونگ هم از پله ها بالا دویید سمت اتاق کارش رفت و دکمه که برای موقیت اضطراری بود رو زد بعد سریع لبتابش رو باز کرد داخل یکی از نرم افزار های توی سیستم رفت و اسم جونگ کوک رو سرچ کرد و خوشبختانه لوکیشنش رو داشت .

***

چشم هاش رو با سردردی شدیدی باز کرد اما به محض اینکه خواست کمی تکون بخوره با بسته بودن دست پاهاش و صدای زنجیر هایی که تکون خوردنش سکوت اتاق رو میشکست مواجه شد.

روی یک صندلی چوبی با زنجیر های که قطرش به راحتی به دو سانت میرسید بسته شده بود .

همون موقع در اتاق تاریکی که به سختی میتونست اطرافش رو تشخصیس بده باش شد و فردی وارد اتاق شد به خاطر تاریک بودن اتاق و نوز زیادی که از بیرون میومد چهره اون فرد رو تشخصی نمی‌داد که همون فرد چراغ های سفید و پر نوری رو روشن کرد و چون به اون نور عادت نداشت چشم هاش رو بست و سرش رو پایین گرفت ولی صدای قدم های هایی که اروم بهش نزدیک میشد رو میشنید .

صدا نزدیک نزدیک تر شد وقتی دیگه صدایی نشنید و سایه ای بالای سرش حس کرد چشم هاش رو باز کرد ولی قبل اینکه خودش سرش رو بالا بیاره دستی زیر چونش قرار گرفت و با شدت سرش رو بالا کشید .

_پس بلاخره بهوش آمدی.

_ب-..بکهیون!

_به جهنم خوش آمدی(پوزخند هیستریکی زد)

پسر چشم هاش هنوز به نور عادت نداشت برای همین با اخم ریزی به اون اتاقی که همه چیز سفید بود از دیوار گرفته تا نور ، صندلی ، زنجیر هایی که صدای فلز میداد ولی رنگ سفید به خودش گرفته بود ،لباس هاش که حالا عوض شده بود و سفید رنگ بود.

نگاهش رو به بکهیون که دور صندلی ای که وسط اتاق بهش بسته شده بود قدم میزد داد.
نمیتونست باور کنه....یعنی بکهیون برای پدرش کار میکرد؟

_توی عوضی‌‌!....چطور ممکنه؟!

پسر پوزخندی زد و به قدم زدن دور صندلی ادامه داد و جلوی صندلی متوقف شد .

_چی چطور ممکنه جئون؟ مرگ مادرت؟ کار کردن من برای پدرت؟ اینکه من اکس تهیونگم؟ یا شایدم اینکه پدرت قاتل مادر تهیونگه؟ یا اینکه....

به جونگ کوک نزدیک تر شد و نزدیک صورتش با لحن تهدید آمیزی ادامه داد:

_این که به زودی عقلت رو از دست میدی و آرزوی مرگ میکنی؟

بلند خندید و چند قدم عقب رفت .
پسر سرش رو پایین گرفت و با صدای بلندی فریاد زد.

_چرا این کارو میکنی ! چطور تونستی منو با عذابی که سال ها پیش با یک مرگ فیک مادرم که به دست خودم بود ول کنی؟!..

𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄Where stories live. Discover now