CHECK MATE

478 42 17
                                    

ساعت 04:50 دقیقه صبح
زندان سئودامان
سئول

_خب...میدونی کی به پلیس فروختت؟

_مطمئن نیستم ، ۹۹ درصد فکر می کنم الکساندر کریستین باشه.

_اوکی خودم پیداش میکنم...دقیقا دو ساعت دیگه انتقال داده میشی به زندان سابانتا که اصلا نمیشه ملاقاتی یا تماس داشته باشی پس احتمالا یکیو میفرستم تو زندان یا خودم میام تا برات فرم بیارم ساعت تغییر شیفتا رو هم در میارم  و میارمت بیرون فقط دو هفته تحمل کن

میدونست چه کسایی توی اون زندانن و میشه گفت به کل نصف اون زندان دشمنای خودش بودن دو هفته زنده موندن واقعا معجزه میخواست ولی هیچی نگفت.

_باشه....ولی خودت نیا اونجا گیر میکنی.

نا خواسته لبخندی کنج لبش نشست،کوچیک ترین توجهی که بعد دو هفته از سمتش دریافت میکرد طور عجیبی روش تاثیر میزاشت
_ببین کی داره ابراز نگرانی میکنه.

_ببین کی روبروی من نشسته و قهر کردن دو هفته پیشش که مثل دختر بچه ده ساله بوده رو به یاد نمیاره.

_هنوزم علتش رو به یاد میارم دلم برای ریختن خونت تنگ میشه.

_چیزی که شنیدی درست نیست کوک.

_بعدا برای بحث راجب این موضوع وقت زیاد هست فعلا بزار روی بیرون اوردنت تمرکز کنم .

_هر کاری میکنی اونجا نیا!

جونگ کوک؟ غد و لجباز تر ترین آدمی بود که تهیونگ توی زندگیش دیده بود ولی اصلا حواسش نبود که این پسر یک موجود لجباز تر از خودشه .

_بگذریم...کیش و مات....این کلمه رو خوب یادت باشه؛یک جایی لازمت میشه!

قفل در باز شد و صدای قیژ مانند باز شدن در فلزی و قدیمی ای که مال اتاق ملاقاتی بود به صدا در اومد و طبق تحقیقات تهیونگ توی این مدت که توی اون زندان فاکی دنبال راه ارتباطی با بیرون بود میتونست شرط ببنده کسی که توی چارچوب در واستاده بادیگارد شیفت شبیه که از اسم خودش و خانوادش تا تحصیلات و سوابق کاریش رو توی مدت

حبسش توی این زندان در اورده بوده.

_تایم ملاقاتی تمومه.

تهیونگ از پشت میز بلند شد جونگ کوک هم بعد چند ثانیه بلند شد و کمی جلو رفت تا خدافظی کنه که تهیونگ سر جاش کمی چرخید که با بادیگارد چشم تو چشم شه و حرفش رو بزنه...معمولا نگاهش تأثیر زیادی توی اجرایی شدن حرفاش داشت.

_فقط یک دقیقه دیگه میتونم وقت داشته باشم؟

مرد چند ثانیه مکسی کرد و بعد با صدای بمی در حالی که  از اتاق ملاقاتی بیرون می‌رفت گفت:

فقط یک دقیقه.

تهیونگ هم وقت رو هدر نداد و سریع دستش رو روی قفسه سینه جونگ کوک گذاشت به نقطه کور دوربین هدایتش کرد دست های دستبند خوردش رو رو بالا اورد و صورت پسر رو قاب گرفت و لب هاش رو روی لب های پسر کوبید .

𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄Where stories live. Discover now