یکم سر صدا از دور برش شنید ولی چشم هاش تحمل نور رو نداشت پس چشم هاش رو باز نکرد بعد متوجه صدای قدم ها شد که بهش نزدیک شد و گزیده شدن پنبه سردی که روی بازوش و وارد شدن سوزن زیر پوستش...بدون اینکه بخواد واکنشی داشته باشه در آرامش حرف زد.
_از کی دکتر شدی...
_از وقتی که دوتا پسر سر به هوا بهم سپردن.
تهیونگ برای اولین بار به جای کار کردن سکوت کرد تا دارو اثر کنه و از اون حال مزخرف نجات پیدا کنه چون دو ساعت دیگه پرواز داشتن و قطعا ارتفاع و تغییر فشار هوا میتونست حالش رو بدتر کنه؛از اینکه جلوی چند نفر دیگه حالش بد بشه و نیاز به کمک پیدا کنه متنفر بود.
_من میرم .
امیلی درحال که وسایلش رو جمع میکرد گفت و وقتی با سکوت سنگینی از سمت تهیونگ که میدونست بیهوش نیست مواجه شد دیگه حرفی نزد و فقط بعد جمع کردن وسایلش اونجا رو ترک کرد و در رو بست .
نیم ساعتی توی سکوت خالص سپری شد تا اینکه صدای کمی از سمت راستش درست جایی که جونگ کوک بود شنید و به سرعت چشم هاش رو باز کرد و از جاش بلند شد تا حال بدش رو نشون نده ولی با نگاهش کاملا هوشیار جونگ کوک روبرو شد .
_ده دقیقست دارم نگاهت میکنم لازم نبود انقدر سریع از جات پاشی
نچی زیر لب گفت و انگشت هاش رو به شقیقه هاش رسوند و کمی فشارشون داد انقدر توی نیم ساعت سکوتش مغزش کاراشو ردیف کرده بود و دنبال یه برنامه چینی بود که سردرد شده بود؛جلو اومد روی کاناپه ای که جونگ کوک حالا روش نشته بود نشست .
_ده دقیقست بهوش اومدی و هیچی نمیگی؟
_رگ بیرون زده ی پیشونیت نشون از سردردت بود کیم تهیونگ اگه میفهمیدی بهوش اومدم دقیقا همینجور که الان از جات پریدی ۱۰ دقیقا زودتر میپریدی .
این تنها دلیلش نبود که ده دقیقه رو بدون تکون خوردن بهش خیره شده بود؛به خاطر چند ماهی بود که درست نتونسه بود جزئیات صورتو بدنشو ریز به ریز زیر نظر بگیره و تحسینش کنه.
تهیونگ از ریز بين بودن پسر ابرویی بالا انداخت و نیم نگاهی بهش انداخت و خودش زودتر از روی کاناپه بلند شد با اینکه هیچ برنامه ای نداشت که میخواد چه کاری انجام بده سمت اتاق رفت .
_از گیر هرکی در بری از گیر من نمیتونی در بری کیم....تو این مدت مثل کف دستم شناختمت انقدر بی دلیل خودتو مَشغول کاری نشون نده که حرفی نزنی.
_مشغول کاری نشون ندادم اگه الان حاضر نشی از پرواز جا میمونیم و بعد یک ساعت تعويض شیفت زندانبان ها نبودمون ثبت میشه و تحت تعقیب اعلام میشیم پس حالا به جای تحلیل کردن کارای من حاضر شو جئون.
از ذهنش برای این که سریع یه سناریو براش چینده بود تا لو نره تشکر کرد و سمت اتاق رفت تا لباس هاشو بپوشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/351337723-288-k518005.jpg)
ESTÁS LEYENDO
𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄
Misterio / Suspenso_ بازی کردن رو تموم کن یا مطمعن باش اولین کاری که بعد باز شدن دستام میکنم به فاک دادنت باشه..... _از کجا انقدر مطمعنی که دستات باز میشه ، و چی باعث شد فکر کنی توی تخت قدرت بیرون تخت رو داری؟! ************* _یه کار کی عادی میشه و تبدیل به عادت میشه ج...