Riding

616 48 14
                                    

یه آهنگ بمب بزارید بعد بخونید که این پارت آخرش سوپرایز داره

***
ایستگاه پلیس
اتاق ژنرال.

_پرونده خوبیو انتخاب کردین....جدیده و موضوع پرونده جوری که باید سریع تر مورد بررسی قرار بگیره پس همین امروز میتونید شروع کنید....

همینطور که سرش توی سیستم روبروش بود حرفش رو ادامه داد.

_مسئول قبلی پرونده تا یک ساعت دیگه میاد؛ازش اطلاعاتی که داره رو بگیرید وثبت سیستم کنید،بعد میتونید به صحنه جرم برید.

_بله ژنرال.

_مرخصید....

تهیونگ و جیمین از کاناپه های روبه‌روی میز بلند شدن تا اتاق رو ترک کنن که با صدای ژنرال متوقف شدن.

_تهیونگ....تو بمون چنتا سوال میخوام ازت بپرسم؛پارک،تو میتونی بری .
ویکتور و جیمین به هم دیگه نگاه کوتاهی انداختن بعد بهم دیگه پشت کردن؛جیمین از اتاق خارج شد و تهیونگ سر جای اولش برگشت و روبروی میز ایستاد‌. دست هاشو رو پشتش کمرش قلاب کرد و منتظر حرف ژنرال شد...

ژنرال کارش رو با سیستم کنار گذاشت و روی صندلی چرخ دارش روبه تهیونگ چرخید.

_دیشب ساعت 3 کجا بودی ؟

لحظه‌ای توی سرش با خودش فکر کرد "دقیقا ساعت مسابقه رالی بلافاصله جواب داد

_خونه.

بدون هیچ مکثی جواب داد و منتظر سوال بعدی شد؛
مثل همیشه استعداد خاصی توی دروغ گفتن و پنهان کردن دروغش داشت جوری که حتی ژنرال داشت به خودش شک میکرد که حدس اشتباهی درباره تهیونگ زده.

_خونه ای که توش زندگی میکنی دوربین داره؟

_نه قربان.

البته که دوربین داشت؛انقدری اون عمارت دوربین داشت که دیگه انگشت شمار نبودن.

_مدرکی برای اینکه ثابت کنه اون ساعت خونه بودی داری؟

_مدرک خیلی محکمی که نیست ولی میتونم به خواهرم زنگ بزنم تا تائید کنه اون ساعت خونه بودم.

‌_همون کافیه...تماس بگیر و بزار روی آیفون .

_گوشیم اینجا نیست ژنرال.

_بیا با گوشی من تماس بگیر.

_شمارش رو تازه عوض کرده حفظ نیستم .
_برو گوشیتو بیار... ۳۰ ثانیه دیگه اینجا نباشی باید با کارت خدافظی کنی.

_با اجازه ...

سریع سمت در رفت از اتاق خارج شد در رو پشت سرش بست و سمت اتاق کار خودش و جیمت دویید..

وارد اتاق شد درو پشت سرش بست .

_جیمین....جیمین خیلی سریع به سوزان زنگ بزن بگو بهش زنگ میزنم خودش رو به عنوان خواهرم جا بزنه و بگه دیشب من خونه بودم فهمیدی؟

𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄Where stories live. Discover now