CHECK

531 44 15
                                    

_مشتاق دیدار ویکتور...

_با چه رویی هنوز توی چشم های من نگاه میکنی؟

_فکر نمیکنم شرمی داشته باشم که نتونم نگاه کنم....

_تو خودت قاتلی حرومزاده...به چه حقی توی جایگاه بازپرس نشستی؟...یه عوضی که همسر و فرزندش رو ول کرده تا خودش در سلامت زندگی کنه..‌.در تعجبم چطور شرمی نداری....

_حرفات ضبط نمیشن، میدونی که....کسیم قرار نیست حرفتو باور کنه تا وقتی که من اینجا حرف اولو میزنم پسر جون.

_توی کل سال های زندگیم عوضی ترین آدمی هستی که دیدم‌...

پوزخندی زد و قلمش رو توی دستش رو چرخوند و روی پرونده روبروش گذاشت .

_بریم سر اصل مطلب کیم

_اصل مطلب....قطعا یه چیزی زیر سر داری که صدا ضبط نمیکنی....پایان این بازجویی زندانه درسته؟

از صندلی روبروی تهیونگ بلند شد میز بزرگ آهنی وسط اتاق رو دور زد و دست هاش رو روی شونه تهیونگ قرار داد ‌.

تهیونگ از حرص دندون هاشو بهم سابید ولی حرکتی نکرد.

_زندان رفتنت که صد درصدیه جناب کیم....موضوع جذاب تری برای بحث کردن داریم....مثلا مادر جندت.

وقتی مادرش رو اونجوری خطاب کرد خونش به جوش اومد و لگد محکمی از پشت صندلی بلند شد و باعث شد صندلی توی شکم مین سوک بخوره و کمی تعادلش رو بهم بزنه تو همین فاصله چرخید و با دست های بستش ضربه محکمی توی صورتش خوابوند جوری که مرد پخش زمین شد .

افراد بیرون اتاق صدای درگیری رو شنیدن و سریع خواستن داخل بیان ولی قبل باز کردن در اتاق تهیونگ از داخل قفلش کرد با قدم های تند و عصبی سمت میز برگشت و زنجیر بین دستبندا رو محکم به گوشه ‌میز فلزی وسط اتاق کوبید و باعث پاره شدن زنجیر شد و صدای گوش خراشی ایجاد کرد....

صندلی مزاحم روبروش رو با پاش اون طرف تر پرت کرد و یقه مین سوک رو گرفتو از رو زمین بلندش کرد.

فرصت نفس کشیدن بهش نداد به دیوار کوبیدش و مشتش رو محکم توی صورتش می‌کوبید.

صدای داد بیداد و درگیری پلیس هایی که پشت در تلاش برای ورود به اتاق داشتن ذره ای براش مهم نبود...یک حبس ابد نمیتونست بدتر بشه...

ولی همیشه اونجوری که فکر می‌کرد پیش نمیرفت مگه نه؟

*
یک ماه بعد.
زندان سابانتا
ونزوئلا
ساعت 09:00

زندان سابانتاونزوئلاساعت 09:00

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄Where stories live. Discover now