Secret

2K 155 133
                                    


_هی هی تو که نمیخوای به من شلیک کنی میخوای؟

_اینجا چه غلطی میکنی ؟

_بیخیال نگو پدر بهت نگفته .

_جواب سوالمو بده .....مین یونگی

[مین یونگی ][برادر نا تنی جونگ کوک]

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

[مین یونگی ]
[برادر نا تنی جونگ کوک]

_ اومدم گزارش همکارمو بگیرم و تو اینجا چیکار می کنی ؟

_دارم رو ماموریتم کار می‌کنم حالا اگر سوالات تموم شد گورتو گم کن تا ماموریتمو خراب نکردی.

جونگ کوک اسلحشو توی جیبش گذاشت و جنازه ها رو پشت بوته ها برد ولی یونگی هنوز نرفته بود .

_هی بهت میگم گورتو گم کن مگه نه لو میریم.

یونگی نیشخندی زدو همین‌طور که از جونگ کوک دور می‌شد زیر لب زمزمه کرد:
[امیدوارم لو بری و دیگه هیچوقت نبینمت ]
جونگ کوک صدای یونگی رو نشنید ولی وقتی دید که یونگی داره میره خودش از اون عمارت خارج شد.

[همون لحظه داخل عمارت ]

تهیونگ به جیمین علامت داد که یکیشون رو با تیر میزنه و اون یکی رو به جیمین میسپره.
تهیونگ از پشت دیوار بیرون اومد و یک تیر دقیقا توی قلب بادیگارد زد که بادیگارد کنارش سریع اسلحشو به سمت تهیونگ گرفت ولی همون موقع با یک لگد محکم
از طرف جیمین به دیوار کوبیده شد .
جیمین بدون اینکه به بادیگارد فرصت بده سرشو بالا بیاره بهش شلیک کرد .
جفتشون به سمت در اتاق رفتن و جیمین با لگد محکمی درو باز کرد و هردو وارد اتاق شدن و اسلحه هاشون رو به سمت دو مین سوک گرفتن و تهیونگ با لحن خشن و جدی ای گفت :

_امیدوارم وصیت نامتو نوشته باشی، دو مین سوک

_اره نگران نباش نوشتم ولی با نبود من چیزی عوض نمیشه !

_منظورت چیه؟

قبل از اینکه بخواد حرفی بزنه انفجاری دقیقا از پنجره ی پشت سرش رخ داد که جیمین و تهیونگ به خاطر نزدیک بودن به انفجار به عقب پرت شدن و دود زیادی توی اتاق پیچید. بعد کم شدن دود از جاشون بلند شدن و با بدن سوخته دو مین سوک مواجه شدن جفتشون تعجب کرده بودن که اون انفجار کار کی بود منظور دو مین سوک چی بوده که گلوله ای دقیقا از بیخ گوش
تهیونگ رد شد تهیونگ برگشت شلیک کرد اما بین اون دود هیچی نمی‌دید.
جفتشون به سمت پنجره رفتن و از اون جا خارج شدن و به سمت ماشین دوییدن سریع در ماشین رو باز کردن و توی ماشین پریدن .

𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄Donde viven las historias. Descúbrelo ahora