بعد گرفتن وسایلش از ایستگاه بیرون رفت و سوار اولین تاکسی ای که گیرش اومد شد .
تو یه تاکسی هزاران تا سوال از خودش میپرسید یک جوری خودش خودش رو دیوونه کرده بود:
"تهیونگ اونجا چیکار میکرد و اون لباسای لعنتی چرا تنش بود؟...اون حروم زاده که به ماشینم زد کی بود؟این یکم عجیب نیست انقدر راحت ولم کردن؟شاید دارن تعقیبم میکنن نباید برم عمارت .."
_ببخشید جناب لطفا از خیابون میانگ دونگ برین
پسر جوونی که پشت فرمون بود سرش رو به نشونه تائید تکون داد و مسیرش رو سمت خیابون میانگ دونگ کج کرد .
.
.
.
کمی عقب تر از خونه خودش پیاده شد و سمت خونه رفت ،کلید خونه رو که توی بخشی از دیوار مخفی کرده بود برداشت و در خونه رو باز کرد .توی خونه رفت کت چرمش رو روی مبل خاک گرفته ی خونه انداخت و سمت پریز برق رفت تا گوشیش که صفحه ال ای دیش چنتا ترک بزرگ خورده بود رو به شارژ بزنه تا بتونه با تهیونگ یا جیهوپ ارتباط بر قرار کنه .
گوشیش رو به شارژ زد و چون خونه خیلی تاریک بود چراق رو روشن کرد و درست چند ثانیه بعدش لامپ درست بالای سرش با صدای بدی ترکید و دور تا دورش رو خرده شیشه پر کردو فیوز کل خونه رفت .
آه کلافه ای کشید و توی خونه ساکتش با صدای بلندی داد زد
_بگو این یه شوخیه نحسه
اطرافش کاملا تاریک بود و کوچیک ترین نوری نبود
تا بدونه پاش رو کجا میذاره تا بتونه خودش رو به فیوز ها برسونه ....از طرفی گوشیش کنارش بود ولی خاموش بود و نمیتونست از فلش گوشیش استفاده کنه .
قبل هر قدمی که برداره سعی میکرد با پنجه پاش خورده شیشه ها رو کنار بده...سه قدم برداشته بود و درست جایی که فکر نمیکرد دیگه شیشه ای باشه پاش رو گذاشت زمین و با فرو رفت چیزی تیزی توی کف پاش هیسی کشید و چشم هاش رو بست .
_لعنت به این شانس...
****
همون موقع ایستگاه پلیس :
_بهش شنود ردیاب دار وصل کردم ولی جای بدی گذاشتمش ممکنه متوجه بشه یا بیفته ...
...._
_متاسفم .
....._
_بله ....هرچی شد بهتون اطلاع میدم.
****
تهیونگ با چراغ قوه یو وی توی خونه دور میزد و هر اصرار انگشت متفاوتی که میدیدم ازش عکس میگرفت تا بتونه برسیشون کنه .
جیمین....واقعا اشتباه بزرگی کرده بود با خودش آورده بودش چون هیچ کمکی بهش نمیکرد .
_جیمین محض رضای مسیح کمک نمیکنی حد اقل توی صحنه جرم هر جا گیرت اومد نشین!

YOU ARE READING
𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄
Mystery / Thriller_ بازی کردن رو تموم کن یا مطمعن باش اولین کاری که بعد باز شدن دستام میکنم به فاک دادنت باشه..... _از کجا انقدر مطمعنی که دستات باز میشه ، و چی باعث شد فکر کنی توی تخت قدرت بیرون تخت رو داری؟! ************* _یه کار کی عادی میشه و تبدیل به عادت میشه ج...