strange trouble

1.6K 118 181
                                    

روز بعد
عمارت
11:10

تهیونگ از عمارت بیرون رفته بود برای تحقیقات مادر جونگ کوک این اولین باری بود که خودش تحقیقات رو انجام میداد معمولا افرادش رو برای این کار میفرستاد. توی ماشین پشت چراغ قرمز بود و یک دسته فرمون رو گرفته بود و سکوت ماشین داشت کلافه میکرد .
پس هم زمان با سبز شدن چراغ آهنگ بیس داری رو پلی کرد .

پاش رو روی گاز گذاشت از تمام ماشین های کنارش فاصله گرفت و با حداقل ۱۲۰ تا سرعت درحال رانندگی بود. نگاهی به آینه وسط ماشین انداخت و متوجه دوتا متور مشکی رنگ مشکوک شد که با سرعت زیاد
درحال نزدیک شدن به ماشین بودن. اخم ریزی کرد دنده ماشین رو عوض کرد و سرعت ماشین رو بالا تر برد.

_این آهنگ لعنتی قطعا نفرین شدست !

موتور های پشت سرش سرعتشون رو زیاد کردن و به ماشین رسیدن؛ از هم جدا شدن و هر کدوم یک طرف ماشین رفتن و درست کنار ماشین با سرعت زیاد ماشین رو تعقیب کردن تهیونگ نگاه کوتاهی از آینه بغل ماشینش به موتور سمت چپش انداخت، بعد نگاهشو به دور برگردونی که یکم جلو تر قرار داشت داد انداخت و از آینه وسط ماشین خلوط بودن خیابون دید.
به جای دور برگردون که رسید نگاه تیزی به دوتا موتور انداخت ترمز دستیو کشید و دو موتور ازش رد شدن ،سریع شتاب گرفت و به طرز شگفت انگیزی با یک دست فرمون رو پرخوند یک دیریفت تمیز کشید و بر خلاف جهت جاده شد. موتور ها کلی جلو تر واستاده بودن و درحال دور زدن بودن که تهیونگ سریع گاز رو سمت دور برگردون گرفت و با سرعت زیاد دور شد. چندبار توی خیابون های فرعی پیچید و گمشون کرد.

نگاه به کوچه ای که توش بود انداخت و اگر میخواست برای تحقیقات به جایی که اول تصمیم داشته بره برگرده خیلی زمان می‌برد...یک فکری به سرش زد.
از تصمیمش مطمعن نبود ولی باید امتحان میکرد ،پس همون مسیری که می‌رفت رو ادامه داد و جلو یک خونه واستاد.

از ماشین پیاده شد کتش رو صاف کرد و سمت ورودی رفت .

***
عمارت -
اتاق جونگ کوک
کمی قبل :

جونگ کوک هیچی از دیشب پادش نبود چون هنوز گیج خواب بود. از خواب بیدار شده بود ولی توی تخت یکم با چشم های بسته با خودش فکر کرد بیدار شه از خواب یا دوباره بخوابه .تصمیمش رو گرفت چشم هاش رو باز کرد و از سر عادت یهویی تو جاش نشست و دردی که زیل شکمش پیچید کلی خاطرات دیشبش رو یاد آوری کرد .دستشو زیر شکمش گذاشت و سرش رو روی زانوش گذاشت .

_فاک

سرش رو بالا آورد نفس عمیقی کشید و به زور خودش رو لبه تخت کشوند و پاهاش رو روی زمین گذاشت یه دستشو به پا تختی گرفت و به زور روی پاش واستاد .

𝐂𝐇𝐄𝐂𝐊 𝐌𝐀𝐓𝐄Where stories live. Discover now