chapter 27🩸

203 22 14
                                    

به وقت ۱۴۰۳/۲/۱
سلام :)
قبل از شروع پارت....
از ایده نوشتن راون تا به عمل رسیدن و آوردنش روی ورق ۶ ماه و ۴ روز گذشته
و من شما ها رو دارم و چی قشنگ تر از وجود شماها برای انرژی دادن به ادامه دادن...
نمیخوام صحبت هامو کلیشه ای کنم و طولانی
نوشتن از شما و برای شما با نوشتن راون زمین تا اسمون تفاوت داره و من واژه برای صحبت در مقابلتون کم میارم
گم کردن واژه ها در مقابل شما ملموس تره و به مراتب صحبت کردن سخت تر
من با راون و شخصیت هاش دارم زندگی میکنم شما رو نمیدونم
خلق کردن راون بهترین تصمیمی بود که گرفتم و بابتش خداروشکر میکنم که تونستم معدود ادم هایی رو که پر از انرژی مثبت هستن کنارم داشته باشم
امسال قشنگ ترین سالیه که میتونم تولدم رو کنار شما و با راون جشن بگیرم و ممنون بابت بودنتون
و در آخر....
تولدم مبارک :)

__________________________:)

{ این پارت به جای جمعه ۷ اردی‌بهشت ماه اپلود شده و پارت بعدی ۱۳ اردی‌بهشت ماه میباشد }

بعد صحبت هاش با جونگکوک و پدرش الان درست روی همون مبلی بود که با تهیونگ روش دراز کشیده بودند نشسته بود و سرش رو بین دست هاش گرفته بود
ذهنش اشفته بود و نمیتونست روی چیزی تمرکز کنه
حرف های جونگکوک بدجوری بهم ریخته بودتش
فضایی که توش بود پر از ارامش بود اما جیمین برای رهایی از این حس بدنش نیاز به نیکوتین شدید داشت پس بی توجه به مکان و افرادی که نگاهشون روش بود سیگارش رو از کشو میزش برداشت و با روشن کردنش پک عمیقی زد
فکر کردن به اتفاقات این چند روز خستش کرده بود
ناخوداگاه روی چرخه ای افتاده بود که مجبور بود برای زنده موندنش پا به پای تمام اون افراد بدوعه حتی اگه مجبور باشه خودش رو شبیه اونها بکنه،
سخت بود اما غیر ممکن نه.
اونا افراد خطرناکی بودن و جیمین دوست داشت حالا که وارد این بازی شده قوانین رو بلد باشه و اولین قدم هم یادگرفتن کار با اسلحه بود
پک اخر رو به سیگارش زد و بعد از خاموش کردنش تصمیم گرفت از اون فضای خفقان اور فاصله بگیره و پیش کسی بره که این روزا ازش خیلی دور شده
جیهوپ منبع ارامشش بود اما چند وقتی میشد که حس میکرد فاصله ای بینشون افتاده و مشخصه که خودش رو مقصر میدونه
بعد از دعوای اون روز توی کمپانی دیگه همو ندیده بودن و جیهوپ هم سعی نکرده بود زنگ بزنه یا ارتباطی برقرار کنه
پس جیمین تصمیم گرفت اون دیواری که بینشون به وجود اومده رو خودش خراب کنه
با رسیدن جلوی در مکث کوتاهی کرد و گوش هاش رو تیز.
جیهوپ عادت داشت توی خونه صدای موزیک رو بالا ببره و از این قضیه هم لذت میبرد و از سکوت متنفر بود
مگر اینکه جیمین میخواست باهاش صحبت کنه یا ترجیح میداد حالا که دونفری هستن هیچ چیزی جز صدای جفتشون توی خونه نپپیچه
اما الان خونه توی سکوت مطلق بود و این به دو معنی بود:
یا خونه نبود یا خواب بود
با کم ترین سر و صدا کلید انداخت و با باز کردن در نگاهش رو اطراف خونه چرخوند
جیهوپ با لباس های بیرون روی کاناپه خوابش برده بود
با احتیاط سمتش رفت و پتویی که از روش کنار رفته بود رو مرتب کرد که با کشیده شدن دستش تعادلش رو از دست داد و روش افتاد
بعد از اینکه از شک حرکت یهوییش بیرون اومد به سرعت وزنش رو روی دست هاش انداخت و کمی فاصله گرفت
صورت هاشون مقابل هم بود و چشم های جیهوپ خستگی رو فریاد میزد
چشم هاش قرمز شده بود و مشخص بود که مدت زیادیه استراحت نکرده
از نگاه کردن به چشم هاش طفره میرفت و جیهوپ متوجهش شده بود
+ به من نگاه کن

RAvEN🩸| KOoKMINWhere stories live. Discover now