یونگی با کلافگی روی صندلی مقابل جان نشست و با اخم به دستاش که در حال تایپ بود نگاه کرد
+ چرا مثل قاتل ها نگاهم میکنی؟
_ چون میخوام مطمعن شم تو جز افراد توی اداره ای
+ شک داری؟
_ یه وقتایی حس میکنم که تو دشمن منی
جان خنده ای کرد و دست از تایپ کردن برداشت
+ چیشده مجبور شدی چشم های نازنینت رو بدی به سکسشون؟
_ این سوابق رو کی درست کرده؟
+ مگه مهمه؟
یونگی مشتش رو روی میز کوبید و صدای عصبیش رو به گوش جان رسوند
_ لعنت بهت من حتی به یه دختر نزدیکم نشدم چه برسه به کار کردن توی بار و سرویس دادن به بقیه
+ چیشده مگه؟
_ لعنت بهت نمیشد سوابقم رو یه چیز بهتر میزدی؟
+ تنها راهی که میتونی به تهیونگ نزدیک بشی همینه یونگی
باهاش راه بیا، الان وقت دیدن منافع شخصیت نیست
_ منافع شخصی؟ اون دیوونس، قسم میخورم بعد این ماموریت خودم تنها کسی باشم که بهش دستبند میزنه و صندلی رو از زیر پاش میکشه بیرون
+ توپت پره جناب سروان
_ ببند دهنت رو جان تا با همون اسلحه دهنت رو نبستم
+تعریف کن ببینم
_ یه چیزی بهم بگو تا نکشمش
+ مهم بودن پرونده؟
_ کاش هان رو جای من میفرستادی، اون یه مریض روانیه
+ اما مغزش خوب کار میکنه
_ مغزش؟
+ روش هاش شکنجش، تهیونگ بهترین شکنجه گریه که میتونه علاوه بر جسمت ،روحت رو هم شکنجه کنه. مثل الان تو نه؟
چند ثانیه ای سکوت برقرار شد تا جان دوباره به حرف اومد
+ باهاش بازی کن یونگ، مثل خودش با قوانین خودش، ببین تا کجا میبرتت، هوم؟ ما باید به وی بعدم به راون برسیم
_ چیکار کنم باهاش سکس کنم؟
+ چرا که نه، یکاری کن جیهو از بازی بیاد بیرون، کار برات راحت تر میشه، یه طرف همکارته یه طرف مجرمت. تو نمیتونی به جیهو سخت بگیری. پس از بازی بندازش بیرون
_ قسم مسخورم اگه یکم بیشتر اونجا بمونه علاوه بر جسمش روحشم نابود میشه
+ پس دست بجنبون تا بیشتر از این خراب نشده
باهاش بازی کن یونگ، اول با قوانین خودش بعدا قوانین خودت رو بهش غالب کن
دلیل انتخاب همچین سابقه ای فقط بخاطر اینکه با سکس میتونی بهش نزدیک بشی همون جوری که جیهو نزدیک شد پس اگه لازم شد این کار رو بکن
یونگی سرش رو روی میز گذاشت و با بستن چشم هاش به حرف های جان گوش داد
.
.
.
.
با شلیک گلوله درست وسط هدف چشم هاش رو ریز کرد و دوباره شلیک کرد، سه تا گلوله که به وسط سیبل خورد اسلحه رو پایین اورد و با چک کردن خشابش که خالی بود مشغول پر کردنش شد
+ تهیونگ حواست به من هست؟
سیبل به جلو اومد، سه گلوله درست در یک نقطه شلیک شده بود با پوزخندی که نشون از غرور بود سیبل رو سرجاش برگردوند
و به طرف سیبل دیگه ای رفت
خشابش رو جا زد و با نشونه گرفتن اولین شلیک رو کرد
+ باید محکم وایسی و دستت رو صاف در امتداد صورتت نگه داری و شلیک کنی، سعی کن شتاب گلوله تو رو به عقب هل نده، محکم تر از همیشه وایسا
بین توضیحاتش اسلحه رو بالا اورد و به هدف نگاهی انداخت
اماده شلیک بود که گرمایی رو از پشت خودش احساس کرد
تهیونگ بدنش رو کاملا مماس بدنش قرار داده بود و با بالا اوردن دست راستش اون رو روی دستی که اسلحه بود گذاشت
با ارامش دست چپش رو به هدفونش رسوند و با پایین اوردنش به دور گردنش رها کرد
_ چرا وایسادی مربی شلیک کن
یونگی بدون تمرکز دستش رو محکم تر نگه داشت و شلیکش همزمان شد با دستی که روی عضلات سینش قرار گرفت
گلوله از سیبل فاصله داشت و حتی نزدیک هدف هم نخورده بود
_ در مورد اینکه چجوری باید تمرکز کنیم هیچ پیشنهادی نداری؟
دستش رو تا کمربندش نوازش وار حرکت داد و با شنیدن نفس های سریعش فاصلش رو بیشتر کرد و پشت میز دیگه ای رفت.
به اسلحه ای که جلوش روی میز بود نگاهی انداخت
تمام مدتی که یونگی داشت بهش اموزش میداد یه قدم عقب تر وایساده بود و تمام مدت چشم هاش رو بسته بود و یکی از ایرپاد هاش در حال پخش اهنگی بود که بهش ارامش میداد
یاد اوری اتفاقات تلخ زندگیش باعث شده بود نفس های منقطع و تندی بکشه و ناخوداگاه دست هاش لرزش خفیفی پیدا کنه
یونگی نگاهش رو به نیمرخش که با خشم و ترس به اسلحه نگاه میکرد دوخت
قفسه سینش به شدت بالا پایین میشد و دست های مشت شدش که کنارش افتاده بودن همشون نشونه از درگیری و غرق شدنش توی یه اتفاق بد رو میداد
ناخوداگاه سمتش گام پرداخت و پشتش ایستاد
بدون حرف دستش رو از کنار بدنش جلو برد و روی قفسه سینش گذاشت و شروع به ماساژ دادن کرد
تهیونگ با احساس گرمای که بدنش رو احاطه کرده بود انگار که از جهنم توی بهشت پرت شده باشه با شدت سرفه کرد و سعی داشت نفس های عمیقی بکشه، سرش تیر میکشید و تصویرهای دردناکش مثل یه فیلم در حال پلی شدن بود
زانوهای سست شدش توان تحمل وزنش رو نداشت با نزدیک شدن زانوهاش به زمین یونگی دستش رو دور کمر پسر پیچید و به خودش فشار داد
بلافاصله اسلحه رو برداشت و پشت شلوارش گذاشت تا با دیدنش تصاویر ناخوشایندی توی ذهن پسر تداعی نشه
سر تهیونگ روی شونش افتاده بود و سعی میکرد تنفسش رو کنترل کنه
۳۰ دقیقه ای بود که هیچ کدوم سکوت بینشون رو نشکسته بودن
تهیونگ تنفسش به حالت نرمال برگشته بود و چشم هاش رو از ارامشی که از دست یونگی به سمت قلبش روونه میشد بسته بود
جو بینشون معذب کننده بود این رو از تکون خوردن های بی قرار تهیونگ متوجه شده بود، دوست نداشت پسر مقابلش رو معذب کنه
+ اگه نهایت لذت رو از بغل من بردی حالا وقتشه بیای بیرون چون دستم بیشتر از این نمیتونه وزنت رو تحمل کنه
یونگی با حالت شوخی گفت تا حواسش رو از اتفاقی که افتاده بود دور کنه
تهیونگ ضربه ای به ساق پاش زد و با شل شدن قفل دستش فاصله گرفت و با اخم و تمسخر جوابش رو داد
_ شاید تو داشتی لذت میبردی که سریع بهم چسبیدی از کجا معلوم؟
هیچ کدوم اشاره ای به اتفاقی که افتاده بود نمیکردن مخصوصا که یونگی سعی نکرد دستش بندازه و اذیتش کنه و این براش لذت بخش بود
نگاهش رو به یونگی که با درد خم شده بود و ساق پاش رو گرفته بود داد و با پوزخندی یه سمت در خروج رفت
+ تمرین مفیدی بود مربی سری بعدی هوس تنم رو کردی کافیه بهم بگی
فردا میبینمت
با بسته شدن در یونگی مشتش رو به زمین کوبید و همونجا دراز کشید
.
.
.
.
دست هاش رو به نشونه اعتراض مشت کرد و از جاش بلند شد
با اسیر شدن کمرش و بلافاصله کوبیده شدنش به در ناله ای از درد کرد و چشم هاش رو روی هم فشار داد
پهلوش توی دست هاش در حال فشار دادن بودن و برای ازاد شدن تقلا میکرد
اون عصبانی بود، چطوری ازش میخواست دربرابر یه فاش نشدن اطلاعات ازش اینجوری سو استفاده کنه
جونگکوک لب هاشون رو به هم رسوند و بدون ثانیه ای مکث شروع به حرکت دادن لب هاش کرد
جیمین با بهت چشم هاش رو باز کرد و با چشم های بستش روبرو شد
هیچ ایده ای راجب رفتارش نداشت فقط مسخ شده سرجاش ایستاده بود و جونگکوک با ندیدن مخالفتی ازش به کارش ادامه میداد
نمیدونست چند دقیقه گذشته اما با فاصله گرفتن لب هاشون چشم هاش رو بست و ناباور به یقه لباسش چنگ انداخت
جونگکوک نفس عمیقی کشید تا بتونه نفس هاش رو کنترل کنه
دستش رو توی موهای مشکی پسر برد و مشغول نوازش شد
جیمین با درک شرایطی که توش بود سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه و با صاف ایستادنش دست های جونگکوک ازش فاصله گرفت
+ تو...
_ شاید احمقانه به نظر بیاد اما من ازت خوشم میاد
جیمین خنده ناباوری کرد و انگشت اشارش رو به سمت خودش گرفت
_ جیمین تو استریتی؟
+ نه
تنها صدای ضعیفی بود که از جیمین به گوشش رسید و بعدهم صدای نفس راحتی که کشید
جیمین اخم هاش رو توی هم کشید و با دست سالمش به عقب هلش داد
+ من کسی نیستم که بخوای باهاش وان نایت داشته باشی و ازش استفاده کنی جئون جونگکوک
میتونم اینو بهت بفهمونم؟
_ من بعد از ۳۰ سال ابراز علاقه کردم لعنتی تو چطوری میتونی نادیدش بگیری
+ اینکه بگی ازت خوشم میاد ابراز علاقس؟ من از اون میز خوشم میاد یعنی بهش ابراز علاقه کردم؟ بس کن
_ اینا باهم فرق داره
+ بهش اهمیتی نمیدم
_ شرطم؟
+ اگه قبول نکنم؟
_ میریم سراغ راه اول
جیمین ادمی نبود که کم بیاره یا خجالت بکشه. اولین رابطش با یه جنس موافق هم نبود. اونقدری تجربه داشت که بتونه اون رو توی مشتش بگیره
+ قبوله اما با قوانین من
_ قوانین؟
+ اگه این یه معاملس باید طوری باشه که دو طرف ازش راضی باشن و سود ببرن اینطور نیست؟
_ فردا همینجا توی همین اتاق درموردش صحبت میکنیم
+ درضمن حق نداری بدون اجازم دست بهم بزنی. اینو جز اخطارهام در نظر بگیر
و با قدم هایی محکم از اتاق خارج شد
YOU ARE READING
RAvEN🩸| KOoKMIN
Fanfiction••|برشی از داستان... . + تمومش کن جونگکوک تمومش کن درد دادن به بقیه رو وگرنه با رفتنم جوری بهت درد میدم که نتونی قد راست کنی صدای سرد و جدی جیمین با هشدار به جونگکوک یاداور کرد که نمیتونه هرکاری دلش میخواد انجام بده و بهتره حواسش به اطرافش باشه سیگ...