chapter 40🩸

94 19 10
                                    

با ایستادن ماشین جلوی اداره سرش رو از توی گوشی بیرون اورد و کلافه دست توی موهاش کشید
وضعیت تهیونگ همچنان ثابت بود
مسکن ها کار خودشون رو کرده بودند و اجازه داده بودند چند ساعتی رو فارغ از هر دردی استراحت کنه اما یونگی بیش تر از هرچیز دیگه ای فکرش درگیر تهیونگ بود

+ اوضاعت خوب نیست
نگاهش رو سمت هان کشید
با خونسردی سیگار رو بین لب هاش گذاشته بود و به روبرو خیره شده بود
_ اوضاع پیچیده تر از چیزی شد که فکر میکردم
+ اینکه عاشق شدی پیچیده اش کرد؟
_ من قرار بود برم یه ماموریت انجام بدم و دست پر برگردم
+ که بشه ارتقای درجه ات؟
_ که بشه تمام زحمات چندین سالم
+ با عشق نمیشه؟
_ نمیشه...باید یکی رو انتخاب کنم
یا باید دل بکنم از این عشق و راه چندین سالم رو برم یا باید قید این شغل رو بزنم و عاشقی کنم
+ کدوم برات بهتره؟
_ گیج تر از چیزی ام که بتونم راجبش تصمیم بگیرم
+ اما تو همین الانم تصمیم خودت رو گرفتی

هان پک دیگه ای به سیگارش زد و دودش رو بیرون داد
+ جیهو نیست سروان، دستور چیه؟
یونگی نگاه گیجش رو بالا اورد و با اخم به نیمرخش زل زد
_ یعنی چی که نیست؟
+ چند وقت پیش از اداره خارج شد و به خونش رفته
قرار شد با ما در تماس باشه، بخاطر قضیه این باند قرار شد گوشیش ردیابی بشه تا خطری تهدیدش نکنه
گوشی چندین روز بود که توی یه نقطه ثابت بود
بچه ها شک میکنن و میرن توی خونه رو میگردن اما میبینن که اثری ازش نیست
اون خونه چند هفته است که داره نظارت میشه اما جیهو پاشو داخل اون خونه نزاشته
مامورها دارن دنبالش میگردن اما هنوز خبری ازش نیست
انگار اصلا وجود نداشته
_ و تو الان داری به من میگی؟
+ امروز صبح شنیدم راجبش
_ بریم بالا یه فکری راجبش میکنیم

هان با تکون دادن سرش سیگارش رو به بیرون پرت کرد و از ماشین خارج شد
هر دو سمت اتاقی که تعیین شده بود رفتند
بعد از در زدن وارد شدند
جان سمت یونگی رفت و بعد از بغل کردن اون ها رو به نشستن دعوت کرد

+ دلم برات تنگ شده بود پسر، اوضاع چطوره؟
_ افتضاح جان افتضاح
اوضاع خراب تر از چیزی که فکر میکردم
+ اخبار رو از سرگرد میشنیدم
از اون اولم بهتون هشدار دادم که این باند خطرناکی ان
زمان میبره چیزی ازشون پیدا کنیم
_ اونا هیچ کار مشکوکی انجام نمیدن که ردی از خودشون به جا بزارن
از زیر زبون خودش، جین و تهیونگ نتونستم حرف بکشم
+ تونستی سرنخی پیدا کنی؟
_ تنها سر نخمون جین بود که منتقل شد به تیمارستان و همین روزاست که برگرده
اسم های مستعار بعدی وی و راون بودند که خب من نتونستم پیداشون کنم
جونگکوک و تهیونگ تنها اشخاصی بودند که من بهشون دسترسی داشتم و خب....
سرنخ صفر

هان سمت یونگی خم شد و شکلاتی از روی میز برداشت
+ من حس میکنم اینا همشون یه نفرن
شایدم همشون جین باشن نه؟
_ اگه بودن که توی پرونده اعلام میشد
این دو نفر اسم های مستعارن و جین هم کنارش بود
تنها اسم واضح و مشخص
پس نمیتونه یه نفر باشن
+ تا حالا با جین برخورد داشتی؟
_من نه زیاد اما جیهو داشته...راستی قضیه جیهو چیه؟
+ حدس اینکه که دزدیده شده اما اینکه چطوری رو نمیدونم
بچه ها در حال پیگیری ان هنوز
دستور راجب باندی که باهاشون کار میکنی چیه؟
_ همونجوری که قولش رو دادیم پیش میریم
+ یعنی ماه دیگه که ماموریت داری ما ام باید وارد عمل بشیم؟
_ظاهرا بهترین کاره...وقت نداریم
+ اوضاع جیمین چطوره؟ از اون روزی که رفته چیزی نگفته؟
_ فعلا که نه، برای اینکه دهنش رو بسته نگه داره ازم باج گرفته اما نمیتونم قول بدم که بیشتر از این میتونه تحمل کنه یا نه
_ خطرناک نیست پاشدی اومدی اداره؟ مطمئنی کسی تعقیبت نمیکنه؟

RAvEN🩸| KOoKMINWhere stories live. Discover now