chapter 4🩸

493 37 2
                                    

با صدای اتش زدن سیگار به سمت صدا چرخید
+ بسه هان هم خودتو هم منو با دودش خفه کردی
کام عمیقی گرفت و به سمت میزش خم شد
_پرونده همیشگیه؟
با کلافگی پرونده رو بست و روی میز پرت کرد
+ اطلاعاتش خیلی ناقصه
_ بعد از سالیان سال طرف رو پیدا کردن حالا تو انتظار شجره نامه خانوادگی داری؟
+ با اینکه پیداش کردن اما انگار پیداش نکردن
هان سیگار به طرفش گرفت و با چشم بهش اشاره کرد
سروان چشم غره ای رفت و از جاش بلند شد و طول اتاق رو طی کرد
هان خنده ای کرد و خودش رو روی صندلی انداخت
_ طرف یه دزد یا قاچاق چی نیست سروان. یه سئول زیر پاشه متوجه عمق ماجرا هستی؟
+ نمیدونم هان، این پرونده 5 ساله منو درگیر کرده و هرچی بیشتر میریم جلو بیشتر به بن بست میخوریم
سیگار رو توی زیر سیگاری خاموش کرد و اخم درهم کشید
_ چندتا اسم داریم؟
با کلافگی نفس رو به بیرون داد و پرونده بسته شده رو دوباره باز کرد.
دستش رو زیر اسم ها گذاشت و به چهره اخم الودش خیره شد.
_ وی..
هان زیر لب اسم رو تکرار کرد
_ دیگه؟
_ هیچی.... فقط دو تا اسم
پرونده رو بست
_ باید همینجا دنبالش بگردیم؟
سری تکون داد و از پنجره به بیرون خیره شد
+ کیم سوکجین و وی. یه اسم اصلی و یه اسم مستعار
اون یکی رو مطمعن نیستم اما کیم سوکجین داخل امریکاست
_ با این حساب......
در باز شد و سر هر دو به سمت فردی که داخل شده بود چرخید
سرهنگ چو با همون اقتدار همیشگی داخل شد و به سمت میزی که مطمعن بود پرونده قدیمی بازه رفت
هر دو سریع ایستادند و احترام گذاشتند
+ هنوز درگیر همون پرونده ای مین؟
_ بله قربان
+و نتیجه؟
سرش رو پایین انداخت و لبش رو به دندون گرفت
هان بی توجه به جواب سوالش روی صندلی نشست
+ بشینید در مورد ماموریت جدیدتون صحبت کنیم
_ ماموریت؟
هان با تعجب به سرهنگ خیره شده بود و بعد از چند دقیقه با چشم های ریز شده به سروان کنار دستش خیره شد
+ باهم صحبت میکنیم هان
سروان چشم هاشو روی هم فشار داد و با عجز اسمش رو به زبون اورد
_ تو......
انگشت اشارش رو نزدیک صورتش برد و تهدید وارد تکون داد
چو دستش رو روی میز کوبید و اخطار داد
+ اینجا اداره اس نه خونه. شما ام سروانید نه دوتا بچه
هان نگاه تیز و پر از تهدیدش رو از روش برداشت و با عصبانیت سمت سرهنگ چرخید
+ وقت برای دعوا و توی سر و کله هم زدن دارید پس بهتره اروم بگیرید تا حرف بزنم
سروان لی هان و سروان مین یونگی شما برای ماموریت به عنوان مامور مخفی به امریکا اعزام شدید
جزئیات بیشتر رو مافقتون بهتون میگه و در ضمن همه چشمشون به شماست. پس سعی کنید یه سئول رو نا امید نکنید
چشم ها رو به سروانی که با چشم هاش تشکر میکرد قفل کرد
+ مین یونگی میدونم پرونده های درخشان زیادی توی این چند سال داری اما توقعم توی این ماموریت ازت خیلی بیشتر از این حرف هاست متوجهی؟ قبول کردم بهترین سربازمو بفرستم فقط به خاطر اینکه میدونستم این ماموریت بدون وجود تو پیش نمیره. و بهتر از تو انتخابی نیست
ایستاد و به سمت خروجی حرکت کرد
+ امیدوارم منو سربلند کنید .... سروان لی
روی سروان لی کلماتش رو محکم تر ادا کرد
با صدای بسته شدن در این هان بود که بهش حمله کرد و محکم به دیوار پشت سرش کوبید
+ تو....توی لعنتی چطوری تونستی منم قاطی خودت کنی.
تو نمیدونی من به اینجا بَندم؟
یونگی دستش رو روی دستش گذاشت و با اخم به عقب هولش داد
_ مراقب رفتارات باش هان. من درخواست نکردم تو کنارم باشی، نه تو نه هیچ کس دیگه متوجه شدی؟
دستی به لباسش کشید و بعد از مرتب شدنش به سمت در رفت
_ در ضمن، کسی ام که اینجا بَندت کرده قراره توی ماموریت باشه. حالا بازم اصرارت به موندنه؟
به سمتش چرخید و نگاهش رو به صورت کلافش داد
+ لعنت بهت مین یونگی. ببین میتونی منو ناکام از این دنیا ببری یا نه
با تنه ای از کنارش رد شد
یونگی سرش رو از روی تاسف تکون داد و به دنبالش حرکت کرد
.
.
.
.

RAvEN🩸| KOoKMINWhere stories live. Discover now