گوشیش رو از جیبش در اورد و با گرفتن شماره کارن دستورات لازم رو داد
_ مراقب یونگی باشید...یه نفر رو بزار 24 ساعته مراقبش باشه
تهیونگ دیگه حق نداره تنهایی باهاش تمرین کنه
پشت در اتاقش یکی رو بزار تا مراقبش باشه و اگه دست از پا خطا کرد مجوز این رو داری که یه گلوله حرومش کنی
و مراقب رفتارهاتون باشید تا شک نکنهبعد از قطع کردن گوشی به سمت جیمین چرخید
چشم هاش رو کمی بست تا از این سردردی که از صبح گرفتارش شده نجات پیدا کنه
صح با صدای فریاد های مکرر از خواب بیدار شده بود
ذهنش با هشدار اینکه جیمینه هشیار شده بود
با ندیدن جیمین و شنیدن صدای فریاد ها سناریوهای وحشتناکی به ذهنش هجوم اورده بود و به سرعت از اتاق خارج شده بود که تهیونگ رو توی اون وضعیت دیده بود
داشت تسلیم مشکلات زندگیش میشد
کم اورده بود توی زندگی و این چیز جدیدی نبود
هربار با دیدن وضعیت جین و تهیونگ ارزوی مرگ میکرد تا اون کسی نباشه که شاهد درد کشیدن عزیز ترین هاش باشه
اما هربار قلبش پررو تر از قبل به تپیدن ادامه میداد
اما حالا نمیتونست ارزوی مرگ بکنه
نمیخواست فکر کنه که بعد از اون چه بلایی سر جیمین میاد
درد زیادی رو تا اینجا تحمل کرده بود اما باید به خاطر جیمین هم شده ادامه میداد
اون به جیمین امید به زندگی داده بود و قول داده بود کسی باشه که میتونه لبخند رو به لب هاش برگردونه و نزاره شکست بخوره
با صدای فریاد جیمین چشم هاش رو با سرعت باز کرد و با وحشت بهش نگاه کردجیمین با ترس نفس نفس میزد و قطره های عرق روی صورتش خودنمایی میکرد
با ترس به اطرافش نگاهی انداخت و با دیدن جونگکوک خودش رو توی اغوشش مچاله کرد و سعی کرد نفس های منظمی بکشه
کوک اغوشش رو به روش باز کرد و سعی میکرد با صدای اروم بهش اطمینان بده
_ هییییش عزیزم چیزی نیست کابوس دیدی من اینجام
دستش رو نوازش وار روی کمرش حرکت میداد تا به جیمین ارامش و اطمینان رو بده که توی امنیت و قرار نیست اتفاق بدی بیفته
+ کوک
_جانم
+ حالم خوب نیست....کابوس دیدم
_ چیزی نیست. خودتم داری میگی کابوس بهش فکر نکن
+ اما خیلی واقعی بود
_ باهام حرف بزن راجبش
+ جین داشت با چاقو تهیونگ رو جلوی من میزد
تهیونگ داد میزد و کمک میخواست اما انگار من به زمین قفل شده بودم نمیتونستم حرکت کنم
اون میخندید و هرسری با قدرت بیشتری چاقوش رو فرو میکرد و خون بیشتری بیرون می اومد
این...این خیلی وحشتناک بود کوک.
_ یا خدا این چیزا چیه میبینی
جونگکوک زمزمه ارومی کرد و بعد با لبخندی روی صورتش دستش رو توی موهاش کشید+ جین هیچ وقت به تهیونگ اسیب نمیزنه جیمین
اون نمیتونه همچین کاری بکنه
_ پس چطور داشت به من اسیب میزد
+ بهونه گیر شدی جیمین
جین مریض و دست خودش نیست
چرا فکر کردی دیدنش رو با تو منع کردم؟ از همین چیزا میترسیدم
_ اگه مریض چطور به تهیونگ اسیب نمیزنه
جونگکوک نفس عمیقی کشید
+ چرا فکر کردی اون دو نفر همیشه باهم تنهان؟
اونا 90 درصد مواقع از هم دورن
جین سایکوز داره و این یعنی توهم و قطع ارتباط با دنیای واقعی
اون چیزهایی رو میبینه و میشنوه که من و تو قادر به دیدن و درکش نیستیم
اون شخصی که میبینه ممکنه بهش دستور بده که یسری کار ها رو انجام بده
اون به منم اسیب زده جیمین، تهیونگ که جای خودش رو داره
_چرا نبردیش پیش روان پزشک
+ بردم اما جین ادمی نیست که به روند درمانش پایبند بمونه
پس دیگه نرفت
تقریبا حالش بهتر شده بود اما این اواخر و با ورود جیهو به زندگی تهیونگ بیماریش دوباره به اوج رسید
جیمین تو زودتر از من رفتی پیش تهیونگ...اونجا چی دیدی؟
_ من وقتی رسیدم دیدم تهیونگ توی بغل یونگی و اونم داره داد میزنه انقدر شکه شده بودم اصلا نفهمیدم داره چی میگه
من فقط شکه روی زمین نشسته بودم بعدم...بعدم یونگی منو...
راستی یونگی کجاست؟
YOU ARE READING
RAvEN🩸| KOoKMIN
Fanfiction••|برشی از داستان... . + تمومش کن جونگکوک تمومش کن درد دادن به بقیه رو وگرنه با رفتنم جوری بهت درد میدم که نتونی قد راست کنی صدای سرد و جدی جیمین با هشدار به جونگکوک یاداور کرد که نمیتونه هرکاری دلش میخواد انجام بده و بهتره حواسش به اطرافش باشه سیگ...