chapter 12🩸

240 23 4
                                    

در اتاق رو بست و روی مبلی که دید کاملی بهشون داشت نشست
سیگاری بین لب هاش گذاشت، فندک رو زیرش گرفت و با سوختنش کام عمیقی گرفت و دودش رو به سمت بالا به بیرون داد
یونگی همینطور که سعی میکرد ارامش رو قاطی رفتارهاش بکنه تا جیهو رو از این استرس دور کنه دست هاشو سمت دکمه های لباسش برد و شروع به باز کردنش کرد
پک دیگه ای به سیگارش زد و ارنج هاشو روی زانو هاش گذاشت و به جلو متمایل شد و با دقت به حرکت های یونگی چشم دوخت
لباس پسر رو از سر شونه هاش به پایین سر داد و خواست لب هاشو جدا کنه که حلقه دستش دور گردنش تنگ تر شد و یونگی چاره ای جز اطاعت و همراهی نداشت
نمیخواست با خشونت کارهاش رو پیش ببره و باعث اذیتش بشه پس سعی میکرد باهاش راه بیاد
بوسه های جیهو با خشونت پیش میرفتن و لب های پسر رو به دندون گرفته بود و گازهای ریزی ازشون میگرفت
و فشار دستش هر لحظه بیشتر میشد
یونگی دستش رو توی موهای صورتیش  فروکرد و با کشیدنش به عقب لب هاش رو از حصار دندون هاش خارج شد
هر دو نفس نفس میزدن و به چشم های هم خیره شده بودن
یونگی دستش رو به لبش رسوند و با دیدن خون کمی روی دستش اخطار گونه پسر رو مخاطب قرار داد
+ چه غلطی داری میکنی جیهو؟
جیهو سرش رو پایین انداخت و از روی پاهاش بلند شد
جیهو نگاهش رو به تهیونگی که سیگار میکشید و با خونسردی نگاهش میکرد قفل کرد
ارامش توی صورتش با چشم های تهدید گرش در تناقض بود پس بدون حرف نفس عمیقی کشید و دوباره به طرف یونگی چرخید
با بلند شدن یونگی و گام برداشتن به طرفش عقب عقب رفت و جایی نزدیک به تخت ایستاد
چشم هاش هرجایی جز صورت یونگی میچرخید، عذاب وجدان داشت بابت اسیب زدن بهش پس نگاهش رو گذرا به لب هاش دوخت تا مطمعن بشه اسیب جدی نزده
یونگی دست هاش رو توی جیب هاش برد و سعی کرد تا حد امکان از لمس کردنش خودداری کنه
_ زود باش جی وقت ندارین
تهیونگ هشدار داد و صدای روشن کردن سیگار دوم توی اتاق پیچید
جیهو دستش رو به سمت کمربندش برد و بعد از باز کردنش از پاش خارج کرد و با بستن چشم هاش باکسرش رو هم از پاش در اورد و روی تخت دراز کشید
دست هاش از استرس یخ کرده بود و مشت هاش و چشم هاش رو روی هم فشار میداد
+ کینک دیگه ای جز اسلحه نداری؟
یونگی با بیخیالی و نگاه خیرش به چشم های بسته جیهو گفت
_ مثلا؟
+ بستن
تهیونگ کام عمیقی از سیگارش گرفت و نزدیک یونگی شد
دودش رو توی صورتش بیرون داد
یونگی با خوردن دود توی صورتش چشم هاش رو بست
دست سمت دکمه های پسر برد و مشغول باز کردنش شد سیگار رو به طرفش گرفت و دکمه اخر روهم باز کرد
+ نمیکشم
_ برام نگه دار
سیگار رو به دست گرفت و به حرکات تهیونگ زل زد
پیراهنش رو گوشه ای انداخت و جلوی پاهاش زانو زد
از پایین نگاهی به چهره غرق در اخمش کرد و کمربندش رو بیرون کشید
دستش رو روی عضوش کشید و به بهونه باز کردن زیپش مشغول تحریک کردنش شد
یونگی سرش رو به طرف جیهو چرخوند که از لای چشم هاش به تهیونگ زل زده بود
دم عمیقی گرفت و با پایین کشیدن شلوارش و همزمان گرمایی که روی عضوش پخش میشد بازدمش رو حبس کرد
سیگار به انتها رسیده بود اما یونگی شکه تر از چیزی بود که بتونه واکنش نشون بده
با احساس خیسی روی باکسرش دستش رو ناخوداگاه توی موهاش برد و با کشیدنش زبون پسر رو از خودش فاصله داد
تهیونگ با احساس درد اخی از بین لب هاش بیرون اومد
یونگی خم شد و کنار گوشش بوسه ریزی کاشت و سیگار رو بین لب های نیمه بازش رها کرد
بی توجه به تنشی که بینشون رخ داده بود کام اخر رو از سیگار گرفت و با بلند شدنش پارچه قرمز رو به دست گرفت و قدم هاشو سمت تخت برد
با قراردادن پارچه روی چشم هاش اون رو بست
جیهو با بسته شدن چشم هاش نفس عمیقی کشید و سعی کرد به چیزی فکر نکنه
مطمعن بود که یونگی حواسش بهش هست پس جای نگرانی نبود پس سعی کرد دم و بازدم هاش رو کنترل کنه
یونگی اسلحه رو دستش گرفت و نزدیک تخت نشست
دم عمیقی گرفت و لوب رو از روی میز برداشت و نگاهی به پوزیشنش کرد
تهیونگ بالای سرش نشسته بود و دستش رو توی موهاش به حرکت در اورده بود
با بودن تهیونگ تقریبا صحبت کردن غیر ممکن بود پس سعی کرد لحنش رو اروم تر و ملایم تر بکنه و غیر مستقیم ارومش کنه
+ جیهو
_ هوممم
+ خوبی؟
_ خوبم
+ احتیاج داری برای اینکه اروم باشی توضیح بدم دارم چیکار میکنم یا سکوت رو ترجیح میدی؟
_ هیونگ
با صدای لرزونی لب زد و سرش رو بیشتر به دست تهیونگ فشار داد
+ خیله خب چیزی نمیگم. اگه احتیاج بود که متوقف شم فقط کافیه بهم بگی خب؟
جیهو با تکون دادن سرش تایید کرد و نفس عمیقی کشید
_ با همه پارتنرات انقدر ملایمی؟
یونگی در لوب رو باز کرد و انگشت هاش رو اغشته کرد و نزدیک ورودی پسر برد
+ اگه نبودم که اوازه ام جوری نمیپیچید که توی سوابقم یادداشت بشه و تو ازش خبر داشته باشی
پوزخندی به لحن از خودراضیش زد و دست چپش که ازاد بود رو به نیپل های جیهو رسوند و بین دست هاش گرفت
جیهو نمیتونست تمرکز کنه. از یه طرف تحریک شدگیش از یه طرف ترس از چیزی که داشت اتفاق میفتاد
_ جی زانوهات رو خم کن و پاهات رو بالا نگه دار
با شنیدن صدای جدی تهیونگ سریع تغییر پوزیشن داد و حواسش رو به دست های تهیونگ که روی بدنش حرکت میکرد داد
یک انگشتش رو وارد پسر کرد و با شنیدن صدای نالش متوقف شد
_ سوابق درخشانت فقط با خانوم ها بوده؟
تهیونگ با تمسخر پرسید و دستش رو روی مچ دستش گذاشت و شروع به تکون دادن کرد
یونگی نگاهش رو به چهره جیهو قفل کرده بود و با نگرانی نگاهش رو روی صورتش میچرخوند، دستش در اختیار تهیونگ بود و هیچ اختیاری روش نداشت
دستش رو بیرون اورد و با صاف کردن سه تا از انگشت هاش دوباره توی ورودی پسر برد
تهیونگ بدون جدا کردن دستش از جاش بلند شد و پشت سرش ایستاد
انگشت هاش به مچش فشار وارد کرد و شدت ضرباتش رو بالا برد
صدای ضربات دستش با ورودی پسر که با لوب اغشته بود توی فضا میپیچید و تهیونگ رو بیشتر ترغیب میکرد که به خواستش برسه
صدای ناله های جیهو هر لحظه بیشتر میشد و تهیونگ متوجه بود که داره به اوجش نزدیک تر میشه
خم شد و لب هاش رو کنار گوشش برد طوری که موقع صحبت کردن بازدمش و لب هاش روی گوش پسر کشیده  میشد
_ زود باش یونگی تو که نمیخوای بدون انجام دادن کینک من جیهو رو به اوج برسونی میخوای؟
یونگی تمرکزش رو به دست هاش که با سرعت بالایی توی ورودی پسر میرفت داد و بازدمش رو لرزون به بیرون داد و چشم هاش رو بست
انگشت هاش از ورودی پسر با صدای لزجی به بیرون کشیده شد
جیهو ناله معترضی کرد و دستش رو به سمت عضوش برد
_ دستات حق داره فقط برای به فاک دادنت به بدنت نزدیک بشه وگرنه میبندمشون
با شنیدن لحن صحبت تهیونگ بازدم لرزونش رو به بیرون داد و دستش رو به سمت ورودیش برد و با داخل بردن سه تا از انگشت هاش دوباره صدای ناله های خودش رو بلند کرد
با صدای ناله های دوباره جیهو چشم هاش رو باز کرد و به پیچ و تاب بدنش که سعی در به کام رسیدنش داشت خیره شد
دیگه براش اهمیت نداشت که یونگی روبروش نشسته داره نگاهش میکنه تنها چیزی که اهمیت داشت رسیدن به لذتی بود که تمام وجودش رو پر کرده بود
تهیونگ انگشت های یونگی رو مقابل صورتش گرفت و با خم کردن بدنش خودش رو به دستاش رسوند و با داخل بردن انگشت هاش توی دهنش شروع به مکیدن کرد
جریان لذتی که از بدن یونگی رد شد اون رو وادار کرد تا چشم هاش رو دوباره ببنده و به صدای ناله های جیهو گوش بده
همه چی توی هاله ای از شهوت فرو رفته بود
با مک محکمی انگشت هاش رو از دهنش خارج کرد و دستش رو به عضو نیمه تحریک شدش رسوند
_ نیازه که بهش رسیدگی کنم؟
لحظه ای یونگی چشم هاش رو باز کرد و به صورت تهیونگ که در فاصله نزدیکی از صورتش قرار داشت و با نگاه خماری بهش خیره بود نگاه کرد
دستش رو روی عضوش حرکت داد و با سر به اسلحه اشاره کرد
یونگی نفس عمیقی کشید و با برداشتن اسلحه در لوب رو باز کرد و مقدار زیادی ازش رو روش ریخت
_ جیهو
با شنیدن لحن خمار تهیونگ سرعت دستش رو بالاتر برد و با ناله اسمش رو به زبون اورد
_ چشم هاتو بستی و تصویر من که دارم به فاک میدمت جلوته؟
دوست داشتی الان به جای دست من دیکم محکم توی سوراخت ضربه میزد و بهم التماس میکردی بزارم کام بشی؟
یونگی چشم هاش رو بست و دست تهیونگ رو از عضوش فاصله داد
حس میکرد هر لحظه بیشتر داره تحریک میشه و حرکات تهیونگ و صدای ناله های جیهو حالش رو بدتر میکرد و دوست  داشت هرچه سریع تر از اونجا فاصله بگیره
تهیونگ بی توجه به حرکتش نزدیک گوشش شد و لاله گوشش رو بین لب هاش گرفت و بازدمش داغش رو روش خالی کرد
بونگی بار دیگه حس خوشایندی زیر پوستش احساس کرد و سعی در کنترل دم و بازدم های لرزونش کرد
تهیونگ با ارامش لب هاش رو به گوشش چسبوند و با صدای بم تری ادامه داد
_ زود باش جی برای من بیا، میخوام به یونگی نشون بدم چقدر براش مشتاقی
با بیرون اومدن دستش و جای گزین شدن دستی روی عضوش ناله بلندی کرد و بدنش از لذت حرف ها و حرکاتی که تجربه کرده بود به کام رسید
تهیونگ کامش رو به طرف ورودیش پخش کرد و دورانی شروع به نوازشش کرد
جیهو که هنوز از اوجش پایین نیومده بود ناله لرزونی کرد و پاهاش رو جمع کرد
تهیونگ دستش رو روی پاهاش گذاشت و با فاصله دادنش همونطوری که دست راستش ورودی پسر رو نوازش میکرد دست چپش رو به نیپلش رسوند و شروع به بازی کردن کرد
جیهو ریتم نفس کشیدنش به حالت عادی برگشته بود و هر از گاهی ناله های ارومی از بین لب هاش خارج میشد
با دور شدن دستش از ورودیش دم عمیقی گرفت و منتظر چشم هاش رو بیشتر روی هم فشار داد
با حس کردن سردی اسلحه روی ورودیش بدنش رو منقبض کرد و پاهاش رو دوباره جمع کرد
تهیونگ با ملایمت دستش رو نوازش وار روی رونش کشید و با نگاه خمارش به یونگی نگاه کرد
با ریلکس تر شدن بدنش اسلحه رو کمی روی ورودیش فشار داد و با شنیدن صدای نفس های بلندش دوباره خارج کرد
لوب رو باز کرد و مقدار زیادیش رو توی ورودی پسر خالی کردو با کنار انداختنش دوباره به ورودیش فشار اورد و سر اسلحه رو داخل برد
ذره ذره اسلحه رو داخل تر میبرد و با هربار خروج حجم بیشتری رو توی ورودیش جا میکرد
چند دقیقه ای به همین حرکتش ادامه داد و هر بار به چهره درهم جیهو نگاه میکرد
تهیونگ که از این رمانتیک بازی های یونگی به ستوه اومده بود دستش رو دوباره روی دستش گذاشت و با بیرون کشیدنش  یه ضرب تمامش رو داخل برد
جیهو از شدت دردی که بهش وارد شده بود قطره اشکی از گوشه چشمش به پایین سر خورد و صداش توی گلوش خفه شد و حتی توان ناله کردن هم نداشت
_ زودباش یونگ هرچی بیشتر مکث کنی اون بیشتر درد میکشه بهتره دست فاکیت رو تکون بدی تا به جای درد لذت رو بهش بدی
با کنار رفتن دست تهیونگ نفس عمیقی کشید و دستش رو به حرکت در اورد و شروع به ضربه های محکم کرد
صدای ناله های جیهو حالا به داد تبدیل شده بود و در تلاش بود تا ازش فاصله بگیره
درد زیادی بهش وارد شده بود جوری که حس میکرد الان از هوش میره
صدای هق هقش کل اتاق رو پر کرده بود و یونگی برای خلاص شدن هرچه سریع ترش از این اوضاع ذره ای سرعتش رو کم نکرد بلکه سرعتش رو بیشتر هم کرد
جیهو از درد به خودش میپیچید و مدام ناله میکرد، با نشستن دستی روی عضوش متوجه تحریک شدن دوبارش شد
دست سردی که با شدت عضوش رو پمپ میکرد تا از شدت درد ورودیش کم کنه و به خوبی تونسته بود حواسش رو از ورودی دردناکش پرت کنه
لحن ناله هاش تغییر کرده بود، تهیونگ متوجه لذت بردنش شده بود پس سرش رو به گوش پسر نزدیک کرد و مشغول صحبت کردن شد
یونگی نمیشنید چه اتفاقی داره میوفته اما چند لحظه بعد با شنیدن صدای جیهو که اسمش رو با ناله صدا میکرد متوقف شد
تهیونگ با عصبانیت به تاخیرش از لای دندون هاش با عصبانیت غرید
_ متوقف نشو لعنتی زود باش
حرکت دستش رو دوباره از سر گرفت و لحظه ای بعد جیهو با ناله و داد بلندی به کام رسید
چند دقیقه ای توی همون حالت موندن که یونگی کلافه و عصبی زمزمش رو به گوش تهیونگ رسید
+ میتونم الان در بیارم؟
تهیونگ دستش رو به نشونه سکوت روی بینش گذاشت و اروم دست یونگی رو همراه اسلحه بیرون کشید
جیهو ناله بی جونی کرد و پاهاش از شدت ضعف روی تخت فرود اومدن
تهیونگ چشم بند رو باز کرد و با کشیدن پتو روش دست یونگی رو گرفت و با خودش به طرف حموم کشید
تهیونگ با دیدن چشم های قرمز و خسته یونگی اب سرد رو باز کرد و به طرف دوش هلش داد
اب سرد روی بدنش ریخته میشد و کم کم گرمای بدنش جاش رو به سرمایی میداد که براش لذت بخش بود
تهیونگ بدون حرف لباس هاش رو گوشه ای انداخت و از حموم خارج شد تا فضای کافی به پسر بهم ریخته داخل حموم  بده.
نمیدونست چرا اما پشیمون بود که اون پسر رو توی همچین موقعیتی قرار داده بود، عذاب وجدان سلول به سلول بدنش رو گرفته بود
حتی نمیتونست به این فکر کنه که چرا اینجوری شده
منطقش میگفت اون هر روز این کار رو تکرار میکنه پس باید براش عادی باشه
اما قلبش به شدت پشیمون بود
اولین بار بود که عذاب وجدان به گلوش چسبیده بود و خیال نداشت عقب بکشه
سیگارش رو از روی میز برداشت و با روشن کردنش به سمت تخت رفت و دستش رو تو موهای جیهو نوازش وار به حرکت در اورد
با خارج شدن یونگی از حموم نگاهش رو به حوله خودش که دورش پیچیده بود داد
نگاهش رو قفل پسر کرده که نزدیک تر میشد
+ از فردا شروع کنیم؟
_ عذاب وجدان گرفتی؟
تهیونگ احساس خودش رو با سوال ازش پرسید و منتظر تاییدش بود
+چرا این کار رو کردی؟
_ که نمونی
+ الان باید با حال خراب اینجا رو ترک کنم؟
_ من با این روش کسایی که میخوان بهم اموزش بدن رو فراری میدم
یونگی یک تای ابروش رو بالا انداخت و پوزخند به لب زد
+ از اونجایی که اولین بارم بود با یه پسر انجامش میدادم اما عذاب وجدان نداشتم پس خیالت راحت
برگردیم سر موضوع خودمون، فردا چه ساعتی اینجا باشم؟
_ یعنی تو از من بدت نیومده؟
+ باید بدم بیاد؟ من برای کار دیگه ای اینجام
و برای بار اول میتونم ازش چشم پوشی کنم
_ نمیدونم با جین ساعتش رو هماهنگ کن، راستی میتونی از توی کمد من لباسی که اندازت میشه رو بپوشی
یونگی زیر لب تشکری کرد و به سمت کمد لباس ها رفت
تهیونگ ترجیح داد برای ثانیه ای چشم هاش رو ببنده تا از این عذاب وجدان خلاص بشه اما متوجه نشد که کی خوابش برد
.
.
.
.

جیمین کلافه از بدن دردش که ناشی از خوابیدن روی مبل بود ناله ای کرد و با گرفتن کمرش سمت اشپزخونه راهی شد
ساعت 6 صبح بود و طبیعتا هیچ کسی این ساعت اینجا حضور پیدا نمیکرد
با درست کردن قهوش سمت میزش رفتن و تمام طرح هایی که از دیشب تا الان کشیده بود رو شروع به ادیت زدن کرد
وقتی از عمارت بیرون رفتن جیمین تصمیم داشت حداقل یه امشب رو با نامجون روبرو نشه اون همچنان روی این قضیه پافشاری داشت که حق با اون بوده و قرار نبود از موضع خودش پایین بیاد
اون فقط بابت لحن حرف زدنش پشیمون بود که ترجیح میداد در یه تایم مناسب جبرانش کنه
جیهوپ با شنیدن تصمیمش پا فشاری داشت که باید بره خونه خودش و این قضیه رو تموم کنه نه اینکه کشش بده اما جیمین با گفتن اینکه شرایط مناسبی رو نداره و دوست نداشت هایلی اونو تو این وضعیت ببینتش بحث رو خاتمه داده بود
تاصبح راجب کیم تهیونگ و خانوادش تحقیق کرده بود و اینکه تقریبا هیچ چیزی نصیبش نشده بود جز اینکه اهل دگو و پدر و مادرش توی بچگی فوت شدن اما یه چیزی رو جیمین نمیتونست روش تمرکز کنه
کیم تهیونگ یا جئون تهیونگ؟
پدرش توی بچگی فوت شده یا پدرش زندس؟
تقریبا تمام منابع رو زیر و رو کرده بود و به یه اسم دیگه رسیده بود" وی"
حین تحقیق راجب این اسم متوجه چندتا پرونده جنایی که با این اسم ثبت شده بود رسید
"وی سر دسته باند مافیا راون"
" وی قاتل شکنجه گر"
" وی عضو باند راون ناپدید شد"
" وی ماشین بی توقف شکنجه"
با یکم بالا پایین کردن در مورد اولین برخورد با تهیونگ و مقاله هایی که جلوش بود به این نتیجه رسید که ممکنه تشابه اسمی باشه
به هر حال جیمین با پوزخند زدن به مقاله ها و مرور رفتار تهیونگ لپ تاب رو بست
_ چجوری اون موجودی که به من کمک کرد میتونه همچین ادمی باشه؟
کنجکاوی بیشتر رو کنار گذاشته بود و با بستن چشم هاش به خواب رفت
اون توی دلش به تهیونگ اعتماد داشت
انقدری که کنکاش بیشتر رو کنار گذاشت
چی میشد اگه جیمین جای اینکه انقدر ساده از این موضوع رد میشد بیشتر راجبش تحقیق میکرد؟
شاید باید میزاشت سرنوشت به جلو هدایتش کنه
سرنوشت رو نمیشه پیش بینی کرد، سرنوشت جیمین از قبل رقم خورده بود و زمانی زنگ اخطار براش به صدا در اومده بود که پا توی اون عمارت گذاشت
شاید با محتاط بودن میتونست جلوی سرنوشت رو بگیره
اون عمارت میتونست سرنوشت خوبی براش باشه یا نه؟
باید صبر کرد تا به نتیجه رسید

RAvEN🩸| KOoKMINWhere stories live. Discover now