chapter 7🩸

368 38 10
                                    

با احتیاط قدم هاشونو داخل خونه گذاشتن .
نمای بیرونی خونه ساده بود و مثل تمام عمارت های ممکن ،اما وقتی داخل خونه قدم میزاشتی همه چی فرق میکرد
داخل خونه به زیبایی میدرخشید، نمای خونه از شیشه ساخته شده بود و به داخل دید داشت.
بعضی از اتاقک ها با پرده پوشیده شده بودند اما بازم چیزی از زیباییش کم نمیکرد
با هدایت بادیگارد به سمت مبلمانی که روبروی استخر بود نشستند و منتظر موندند.
چند دقیقه ای میشد که نشسته بودن.
جیمین از بدو ورودش تمام خونه رو انالیز کرده بود به حدی که میتونست دیزاین خونه رو بهم بریزه و دوباره مثل روز اول بچینه، جیمین تنها کسی بود که دقتش بالا بود، البته که حافظه خوبی توی بخاطر سپردن جزئیات داشت.
کلافه ژاکتش رو بیرون اورد و روی دسته مبل گذاشت و پاهاشو با ضرب خاصی تکون داد
جیهوپ اما بی اهمیت به جلو خم شده بود و بازی مورد علاقش رو انجام میداد
+ هی هیونگ قراره تا صبح اینجا باشیم؟
_ الان میگی کاری از دست من برمیاد؟
+ نه حداقل سرت رو از توی گوشی در بیار
جیهوپ بی توجه به صحبت هاش به بازیش ادامه داد
با ورود فرد غریبه ای که تماما مشکی پوشیده توجهشون رو به فرد دادند
کارن به سرعت به سمتش حرکت کرد و زیر گوشش مشغول صحبت شد
فرد مشکی پوش سویشرت و ماسکش رو در اورد و دست کارن داد
دستی توی موهاش کشید و نزدیک جیمین شد
جیمین نگاه خیرش رو همچنان داشت. هر دو به هم زل زده بودند. جیمین بی هدف و تهیونگ با کنکاش.
با سرفه جیهوپ، جیمین نگاهش رو از چشم هاش برداشت و تهیونگ دستش رو جلو برد
+ من تهیونگ ام برادر جین ام و شما؟
_ از دوست هاش
+ درسته اما من تا بحال ندیدمتون
_ شما همیشه رفت و امد های برادرتون رو چک میکنید؟
تهیونگ دست هاش رو مشت کرد و توی جیبش برد و با نگاه تیزی به جیمین زل زد
+ چک کردن من اذیتتون میکنه؟
جیمین خنده ای کرد و ژاکتش رو از روی مبل برداشت و به تن کرد
_ البته که نه. من فقط اینجام تا مطمعن بشم حالش خوبه
+ برای دیدن جین اومدید؟
_فکر میکنم چند دقیقه پیش بهتون گفتم اما شما توجهی به مکالمه ندارید
+ البته که شما تمام حواس من رو روی خودتون دارید
_ البته. به جز شما و برادرتون شخص دیگه ای هم اینجا زندگی میکنه؟
کارن یک قدم از تهیونگ جلوتر برداشت و با اشاره به جیهوپ و جیمین فهموند دنبالش بیان
_ اقایون رئیس توی اتاقش منتظرتونه بهتره حرکت کنید
جیمین نگاه خیرش رو با اکراه از تهیونگ گرفت و هم قدم با کارن راه افتاد
+ شاید حق با نامجون بود جیمین.
این خانواده زیادی عجیبه
_ دست بردار هیونگ تو از اولم میدونستی عجیبه
+ نمیدونم. فقط امیدوارم هرچه سریع تر از اینجا بریم
.
.
.
.

به مانیتوری که روبروش بود زل زده بود و ثانیه ای نگاهش رو از دو پسری که به عمارتش پا گذاشته بودن برنمیداشت
زمان بندی افتضاحی رو برای ورودشون انتخاب کرده بودن
شماره گرفت و منتظر فرد پشت خط شد
+ بله
_ تو ادرس اینجا رو دادی؟
+ اوه... سلام، یه لحظه....
با صدای خش خشی که به گوش میرسیدگوشی رو کمی فاصله داد تا جای ثابتی به ایسته
+ببخشید هایلی خواب بود نمیتونستم بلند صحبت کنم
_بالاخره اون زن رضایت داد بچت رو برگردونه؟
نامجون دستی توی موهاش کشید و بی توجه به سوالش زمزمه کرد
+ اونجان؟
_ اره
+ پارک جیمین مثل پتک حقیقت رو کوبید تو سرم
_ بهتره بگی مین جیمین، ناراحتت کرد؟
سیگاری روشن کرد و کام عمیقی ازش گرفت
+ بهتره اصلا اینجوری صداش نکنی چون دارت میزنه و البته
نه ناراحت نشدم واقعیت بود اما اینکه این ها رو از زبون یکی دیگه بشنوم یکم شوکم میکنه
_ چی بهت گفت
+ اینکه لایق پدر بودن نیستم و اونم اندازه من حق پدری گردنش داره
_ داره؟
+ داره حداقل بیشتر از من، میدونی بابا صداش میکنه؟
راون سیگار رو خاموش کرد و به نیمرخ جیمین که دقیقا جلوی دوربین بود زل زد
_بحثتون شد؟
+ گذاشتم حرف بزنه.
وقتی با هایلی اومد خونه چشم هاش قرمز بود و هایلی خواب.
ثانیه ای بعد یهو مثل بمب منفجر شد. هم منو هم جیهوپ رو به توپ بسته بود
_ و همین الانم نزدیک بود منفجر بشه
+ الان وقتش نیست راون باشه؟
_ من کاری باهاش ندارم. قرار نیست منو ببینه نه حداقل الان
+ سعی کردم از جین دور نگهش دارم اما نشد
_ متوجهم اما سری بعد قبلش به من خبر بده. جین توی موقعیتی نیست که بشه باهاش ملاقات کرد. اگر به اینجا راهش دادم فقط بخاطر این بود که کنکاش رو بزاره کنار
نامجون زیر لب" امیدوارم بزاره کنار" رو زمزمه کرد و بعد با صدای بلند تری اسمش رو صدا کرد
+جونگکوک؟
_ به این اسم صدام نکن کیم
+ باشه اما هایلی بهونت رو میگیره نمیخوای بیای بهش سر بزنی؟
_ میدونی که اون دختر عاشق اینجاست پس معطلش نکن بیارش منتظرش میمونم
+ حتما

RAvEN🩸| KOoKMINWhere stories live. Discover now