چند دقیقه ای میشد که پدر جونگکوک توی کمپانی مشغول قدم زدن بود و بی توجه به جیمینی که نگاه خیرش رو روش نگه داشته بود مشغول کنجکاوی توی جای جای اون مکان بود
از کنار همه عبور میکرد و با اخم همه رو نظارت میکرد
جیمین نفس کلافه ای کشید و روی مبل جابجا شد
دلیل حضور پدر جونگکوک رو درک میکرد اما درک نمیکرد که چرا اینجا باید بازرسی بشه در صورتی که اصلا بهش ربطی نداشت
جوری مالکانه و از بالا به همه نگاه میکرد انگار صاحب اونجا بود و جیمین هم از این قضیه مستثنی نبود
دو تا بادیگاری که پشت سرش حرکت میکردن به قدری بزرگ و گنده بودن که همه با ترس مشغول باشن و کسی جرئت نکنه نگاه چپی بندازه
وقتی نگاه هاشون بهم گره خورد جیهون جلو اومد و با قدم هایی محکم وارد اتاق شیشه ای که جیمین نشسته بود شد
جیمین با گستاخی اخم هاش رو توی هم کشید و همونطوری که به جونگکوک قول داده بود چشم هاش رو بست و با باز کردنش برق خشم و قدرت توش نمایان شد
جیهون با وارد شدنش نگاهش رو اطراف چرخوند و به سمت میزی که وسط اتاق قرار داشت رفت
تمام اتاق رو از نظر گذروند و با جابجا کردن طرح های روی میز پشتش نشست
+ فکر نمیکنم بهتون اجازه داده باشم روی صندلی و پشت میزم بشینید
پوزخندی گوشه لب جیهون ظاهر شد
_ گستاخ و بی پروا....درست مثل خودش
مطمعن بودم همچین انتخابی داره اما فکر میکردم اون شخص یه دختر باشه
+ حقیقتا منم فکر میکردم جونگکوک زیر دست یه مادر بزرگ شده باشه تا یه پدر
اون به محبت مادری احتیاج داشت تا به یه پدر مستبد و خشک و خود بزرگ بین
جیهون ابرو بالا انداخت
_ وقتی جونگکوک اون جوری جلوی من ایستاد حدس میزدم یکی مثل تو باید پشتش باشه
+ اینکه جونگکوک تونسته بعد از سال ها از خودش دفاع کنه و حرف دلش رو بزنه شما رو ناراحت میکنه؟
_ من سال ها بچه بزرگ نکردم که الان با یه هوس زودگذر کل باند منو به باد بده پارک جیمین
+ و در واقع شما به یه سگ دست اموز احتیاج داشتید نه یه بچه
_ مراقب حرف زدنت باش بچه و یادت نره کی جلوت نشسته
جیمین پوزخند بیخیالی زد و با انگشت هاش روی دسته مبل ضرب گرفت
اون هیچ شباهتی بین جونگکوک و پدرش نمیدید و این خوشحالش میکرد
_ فکر میکردم با بیرون کردن جین میتونم مانع بیماری تهیونگ بشم اما حالا که تو رو میبینم میفهمم که جونگکوک رو باید از تو دور نگه دارم
+ بیمار؟ مسخرست جناب جئون
عاشق شدن بیماری نیست یه قدرته، یه حس قشنگ که بعید میدونم شما درگیرش شده باشید
در ضمن شما نمیتونید جونگکوک رو از من دور نگه دارید یعنی دیگه قدرتش رو ندارید
_ میخوای بگی انقدر خوب نقش هرزه ها رو بازی کردی که جونگکوک نتونه ازت بگذره؟
+ میخوام بگم انقدر بهش عشق دادم و غرق محبتش کردم که حتی جرئت نکرده بهم دست بزنهدروغ بود...هرچی گفته بود دروغ بود، جونگکوک اراده میکرد میتونست ازش دست بکشه و هیچ تعهدی بینشون نبود اون فقط حکم یه معشوقه رو داشت و بس
چقدر حالش بهم میخورد از وضعیتی که توش گیر کرده بود
اون هیچ وقت جونگکوک رو غرق عشق و محبت نکرده بود و چقدر درد داشت که برای محافظت ازش مجبور بود دروغ بگه و خودش رو خوب جلوه بده
حقیقت بود نه؟ هرزه، معشوقه چه فرقی داشت وقتی خالصانه رابطه ای بینشون وجود نداشت و جیمین حالا که بهش نگاه میکرد چقدر شرمنده چشم هایی بود که هر سری با نا امیدی بهش خیره میشدن و دنبال محبت و دوست داشتن میگشتن
_ محبت...عشق...از تو پارک جیمین؟ از تویی که خودت رو به دروغ به مردم به نمایش گذاشتی؟
جیمین از درون داشت متلاشی میشد، حق بروز دادن هیچ حسی رو نداشت اما توی دلش جدال سختی رو میگذروند
حالا باید باج میداد؟ به چند نفر؟ تا کی؟ تا کی باید این ننگ رو با خودش به دوش میکشید تا تموم بشه؟
دیگه خبری از قدرت توی چشم هاش نبود.
خشم و نفرت جایگزین هر حسی شده بود و این بین چشم هایی که از ترس دو دو میزد به پایین خیره شده بود.
با دم عمیقی به خودش مسلط شد اما دست های گره کرده از مشتش خشم درونش رو فریاد میزد
+ یه وجه اشتراک مشترک بین جئون ها پیدا کردم اونم اینکه همتون بی صفتید با این تفاوت که تو عوضی بیشتر
صداش اوج گرفته بود و کنترل خشمش دست خودش نبود
محافظ ها به سرعت سمت جیمین رفتن و با گرفتن بازوهاش فشاری وارد کردن
+ مراقب باش با کی و چجوری داری حرف میزنی
محافظ هشدار داد و فشار دستش رو بیشتر کرد
جیمین نمیخواست ناله کنه اما به نقطه ای فشار وارد میشد که قبلا توسط هان مورد ضرب قرار گرفته بود
نفس عمیقی کشید و چهرش رو توی هم برد
_ اهمیتی نمیدم چه شخص فاکی جلوی رومه تا وقتی از موضع قدرتش پایین نیاد و دهنش برای چیزهای بی ربط باز نشه
ازم چی میخوای؟ بهت باج بدم؟
+ برای اینکه ادعای قدرت کنی یکم زود نیست؟ تو چیزی نداری که بهم بدی مین جیمین و خودتم این رو خوب میدونی
_ زود؟ اقای جئون من اهمیتی نمیدم که شما قدرت رو توی چه چیزی میبینی اما من همین که جونگکوک رو دارم یعنی قدرت
YOU ARE READING
RAvEN🩸| KOoKMIN
Fanfiction••|برشی از داستان... . + تمومش کن جونگکوک تمومش کن درد دادن به بقیه رو وگرنه با رفتنم جوری بهت درد میدم که نتونی قد راست کنی صدای سرد و جدی جیمین با هشدار به جونگکوک یاداور کرد که نمیتونه هرکاری دلش میخواد انجام بده و بهتره حواسش به اطرافش باشه سیگ...