"Bullet"

part =4

start part 4

٪کل عمارت بعد از عقد اربابشون و پرسنل جدیدی ک وارد عمارت  شده بود تو سکوت بود

یونگی چندین دیقه بود دنبال تهیونگی که بعد مراسم عقد غیب شده بود میگشت.. ساعت ها با جونگکوک راجب اینکه تهیونگ بهش لطف کرده و قبولش باهاش حرف زده بود تا حداقل چند درصد هم شده باهاش خوش اخلاق باشه ولی معلومه ک هیچ فایده ای نداره

بلخره بعد از چند دیقه دیگ وارد آشپزخونه شد و تهیونگ رو در حالی که تو بغل رکس گریه میکرد پیدا کرد

٪ تهیونگ... ببین چقدر دنبالت گشتم

تهیونگ سرشو بلند کرد و به یونگی نگاه کرد

_ هیونگ... چرا... چرا بهم دروغ گفتی اون هیولای عوضی حتی جیمین رو نمیشناخت بعد تو بهم گفتی اونو دزدیده در حالی که جیمین تو خونشه

یونگی آب دهنشو قورت داد خب تهیونگ راست میگفت... جونگکوک حتی جیمین رو نمیشناخت معلومه که اونو ندزدیده بود ولی اون موقع برای راضی کردن تهیونگ تنها راه موجود این بود

٪ تهیونگ باور کن من خودم چند دیقه پیش متوجه شدم ببخشید تهیونگ ببخشید

_ الان بخشش به چه دردی میخوره هیونگ زندگیم نابود شد... من نابود شدم هیونگ

٪ تهیونگ فقط چهار ماهه... خواهش میکنم ازت تحملش کن... تو این چهار ماه قرار نیس اون اذیتت کنه

_ چرا... چرا نمیتونه اذیتم کنه ممکنه حتی جونمو بگیره واس اون ک ارزشی نداره

٪ الان در این حالت با ارزش ترین چیزی هستی که داره

_ منظورت چیه هیونگ

٪ تو همسرش شدی تا دارایی های پدرشو به دست بیاره... اگ قبل چهار ماه ازش طلاق بگیری تمام دارایی هارو به خاطر رد صلاحیت از دست میده و حتی اگ بلایی سرت بیاد باید روند قانونی از مرحله اول شروع به بازیابی کنه ک خب این روش هم چندین سال طول میکشه پس هیچ کاری نمیتونه باهات بکنه

_ یعنی...

٪ یعنی میتونی قشنگ تهدیدش کنی تا دست از پا خطا نکنه... الان تو اربابی و اون برده پس برو حالشو ببر تو اولین کسی هستی که میتونی کنترلشو به دست بگیری تهیونگ

درسته تهیونگ خیلی ناراحت بود ولی یه جرقه امید تو دلش شکل گرفت... میتونست اون هیولای عوضی رو کنترل کنه

٪ خب تهیونگ الان دیگ دیر وقته بیا من اتاقشو نشونت میدم... چند دیقه پیش یه تخت اضافه وارد اتاق کردم... البته مخفی این کارو کردم نباید کسی میدید و این دوستت؟!

به سرش به رکس که همچنان کنار تهیونگ بود اشاره کرد

_ منظورت رکسه خب... اون از همه چیز خبر داره