part =14

2K 158 6
                                    

pt 14

                           ♕ گلوله ♕



_ک... کیم.. کیم نامجون؟؟

+ آره

_ کیه؟!

+ نمیدونم راجب گذشته و خانوادش هیچ اطلاعاتی ندارم فقط اسمشو میدونم و تمام اطلاعاتی بعد مافیا شدنش وجود داره

تهیونگ به وضوح داشت پمپاژ درجه خون رو توی رگ های قبلش حس میکرد واقعا منظور جونگکوک برادر خودش بود؟؟  نکنه جونگکوک این قضیه رو میدونست و برای انتقام گرفتن از نامجون به تهیونگ نزدیک شده بود؟؟

یعنی جونگکوک میخواست تهیونگ رو بکشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جونگکوک وقتی متوجه رنگ پریده ی تهیونگ شد سمتش برگشت

+ تهیونگ... چت شده؟

_ من... خب... عه.... هیچی هیچی چیزه خاصی نیس

+ تو یه چیزیت شد داری میلرزی... سردته؟؟

_ ن.. نه

+ تهیونگ خوبی؟؟

_ آهوم... آره

جونگکوک که هنوز خیالش راحت نشده بود تهیونگ رو سمت خودش برگردوند و تو چشماش نگاه کرد

+ تهیونگ.... تو خوب نیستی یه چیزیت شده

_ نه... جونگکوک خوبم

جونگکوک دستای تهیونگ رو برای تا تعادل تهیونگ رو حفظ کنه.... ولی متوجه سردی دستای تهیونگ شد.... دستای تهیونگ انقدر سرد شده بود که مثل تیکه های یخ بود  انگار که خون تویه رگ های تهیونگ یخ بسته بود

جونگکوک خیلی نگران شده بود... چرا تهیونگ انقدر یهو تغییر کرد اصلا چش شد

+ تهیونگ... جاییت درد میکنه؟؟  سردته؟؟  چرا میلرزی؟؟  چرا دستات انقدر سرده؟؟

_ میخوای منو بکشی؟

این سوال تهیونگ باعث گشاد شدن چشمای جونگکوک شد... چرا جونگکوک فک میکرد تهیونگ میخواد اونو بکشه؟؟  مگ چیکار کرده بود مستحق این قضاوت بود؟

یعنی تهیونگ انقدر از جونگکوک میترسید؟؟

جونگکوک دستای تهیونگ رو ول کرد و چند قدم عقب رفت و باعث تعجب تهیونگ شد

_ جونگکوک ؟!

+ تهیونگ... چرا فک میکنی من میخوام بکشمت

تهیونگ که تازه متوجه حرفی که زده بود شد دستاشو بالا برد و دستای جونگکوک رو گرفت

_ن... نه نه نه اصلا اینطوری که فک میکنی نیست من... من منظورم این نبود اصلا نمیخواستم اینو بگم یهو به زبونم اومد

"Bullet"Where stories live. Discover now