part =15

2.1K 145 6
                                    

pt 15

                        ♕ گلوله ♕



تهیونگ واقعا سرد در گم بود...

واقعا جونگکوک به خاطر اون این کارو کرده بود؟؟

معلومه که آره مگ جونگکوک چندتا دلیل برای رفتن به مسکو داشت اونم با جت شخصی معلومه که فقط و تنها دلیلش تهیونگ بود

تهیونگ دلش میخواست از خوشحالی جیغ بزنه نه به خاطر اینکه بعد سالها داشت میرفت به مزار مادربزرگش سر بزنه بلکه به خاطر اینکه جونگکوک انقدری بهش اهمیت میداد که واس اینکه تهیونگ رو خوحشال کنه واسش چنین کاری کرده بود

_ ج.. جونگکوک.... جونگکوکی

تهیونگ بازم احساساتی شده بود و بازم حلقه اشک تو چشماش داشت جمع میشد تا وادارش کنن گریه کنه

+ تهیونگ... چیشده چرا باز داری گریه میکنی

_ این دفعه از ناراحتی نیس

گفت و تو بغل جونگکوک پرید... داشت از خوشحالی گریه میکرد و قلبش تحمل این همه احساسو یه جا نداشت

جونگکوک دستشو روی کمر باریک تهیونگ گذاشت و آروم ستون فقراتشو نوازش کرد

+ هیــــش باشه گریه نکن برو حاضر شو تا بریم زودباش

تهیونگ از بغل جونگکوک بیرون اومد و خیره به چشمای جونگکوک گفت

_ ممنونم جونگکوکی این کارت.... این کارت خیلی برام با ارزش بود

گفت و سمت اتاق خوابش رفت تا برای سفر رو به روشون چمدون جمع کنه

چون جونگکوک مشغول هماهنگ کردن با برج پرواز بود احتمالا وقت نمیکرد بیاد و واس خودش چمدون جمع کنه واس همین تهیونگ تصمیم گرفت این کارو بکنه

دوتا چمدون بیرون آورد و روی تخت گذاشت و سمت اتاقک لباس ها رفت

بعد از برداشتن چند دست لباس برای جونگکوک و برای خودش سمت چمدون ها اومد و اون هارو توی چمدون جا داد و تمام وسایل های مورد نیازش رو هم جمع کرد

ـ

ـ

ـ

ـ

بعد حدود یک ساعت و بستن چمدون سمت طبقه پایین اومد و جونگکوک رو دید

_ جونگکوک

+ بله

_ راستش چون فک کردم تو وقت نمیکنی بیای و واس خودت چمدون جمع کنی واس همین چمدون تورو هم من بستم

+ ممنونم کله آبی حالا بیا بریم

تهیونگ فقط با لبخند سر تکون داد و سمت خروجی رفت

"Bullet"Where stories live. Discover now