part =22

1.8K 137 17
                                    

pt 22

                             ♕ گلوله♕

قلب تهیونگ برای بار هزارم تو اون روز تیکه تیکه شد... اون کاری نکرده بود لایق این حرف باشه.... حرف جونگکوک قلب تنهاشو بیشتر شسکت... جونگکوک با گفتن " منم عاشق تهیونگ نیستم " خیلی ضربه ها به تهیونگ زد

_ جونگکوک.... جونگکوکی حرف.. منو.. باور کن ق.. قسم میخورم م.. من برای ضربه زدن به تو نیومدم... م.. من هیچوقت نمیتونم بهت ضربه بزنم حتی اگ بمیرم... بهم اعتماد کن گوکی... حرفمو باور کن

+ فقط خفه شو نمیخوام حتی صداتو نشوم

چشمای تهیونگ پر شد... یعنی جونگکوک انقدر ازش تنفر داشت؟؟

+ یونگی بزار شبو اینجا بمونه صبح که شد همه چی تموم میشه

گفت و از زیر زمین بیرون رفت و یونگی هم پشت سرش رف....

حالا تهیونگ مونده بود و تن درد مند و قلبه تیکه تیکه شدش

_ خدایا چرا... تو که تا حالا خیلی منو غذاب دادی... هرکی داشتم و نداشتم رو ازم گرفتی..... کل خانوادمو ازم گرفتی ولی جونگکوک... لطفا.. لطفا اونو ازم نگیر من.. من خیلی عاشقشم خدایا اگ قراره از دستش بدم جونمو بگیر

بی صدا از درد ناله میکرد و اشک میریخت اما حتی تو همون حال هم به فکر جونگکوک بود... اونم الان داغون بود اونم فک میکرد عشقش یهش خیانت کرده

درسته.... حال جونگکوک بهتر از تهیونگ نبود ک هیچ حتی بدتر از تهیونگ بود

وقتی جونگکوک وارد اتاق مشترکشون شد صدای خنده ها... گریه ها... دعواها.. شوخی ها... بحث ها.. همشون تو گوشش پیچید

درو بست و پشت سرش سر خورد و روی زمین افتاد

+ چرا تهیونگ چرا اینکارو کردی... چرا بهم خیانت کردی

اولین قطره اشک سمج از گوشه ی چشمش سر خورد و روی صورتش افتاد

+ من... منه عوضی عاشقت شده بودم دلبر بی رحم من

بازم اشک از چشمش سر خورد

+ عاشق موهای آبیت

بازم اشک

+ عاشق کله آبی تخسه خودم شده بودم

این بار اشکاش صورتشو خیس کرد

+ چرا اینارو ازم گرفتی تهیونگ چرا

گریش شدت گرفت... دستشو سمت کمرش برد و اسلحه شو بیرون آورد

+ من.... چطوری باید با این فردا بهت شلیک کنم

این بار داشت از گریه هق هق میکرد

+ چطوری نشانه رو سمت قلبت بگیرم در حالی که تو قلب منی

با یاد آوری صحنه ای که خواهرش غرق در خون بود.... خون جلوی چشماشو گرفت.. با حرص اشک های سمجشو پاک کرد و بلند شد

"Bullet"Where stories live. Discover now