"Bullet"

part =21

pt 21

                         ♕ گلوله♕

با قولی که جونگکوک بهش داده بود که خیلی زود دوباره میبرتش گردش راضی شده بود برگردن عمارت و الان تهیونگ تو اتاق بود و جونگکوک تو اتاق کار یونگی

روی تخت دراز کشیده بود و داشت با گوشیش ور میرفت که یهو صدای در که با قدرت به دیوار کوبیده شد به گوشـش رسید... سریع نیمخیز شد و قیافه جونگکوک که از عصبانیت داشت به قرمزی میزد رو دید

چشمای جونگکوک پر بود از تنفر... پشیمونی... عصبانیت...و خیلی حس های دیگه

_ جونگکـ.....

با دادی که جونگکوک زد سر جاش خشک شد و حرفش نا تموم موند

+ دیگه اسم منو به اون زبون دروغگو و کثیفت نیار

تا به خودش بیاد جونگکوک به بازوش چنگ زد و با خودش کشون کشون سمت طبقه پایین برد و از پله ها پایین رفت

تهیونگ رو هول داد و باعث شد دوتا از پله های آخر رو سر بخوره و به شدت روی زمین افتاد

_ آخــــــــــخ زانوم

+ عوضیه کثیف

تهیونگ چشماش پر از اشک شده بود... به هر سختی بود روی پاهاش ایستاد و رو به جونگکوک کرد

_ جونگکوک چیشده؟؟؟

این دفعه یونگی بهش رسید و با صدای بلندی داد زد

٪ تا کی میخوای نقش بازی کنی

و سیلی به صورت تهیونگ زد... تهیونگ واقعا دیگ داشت ضربان قلبشو تو گوشاش حس میکرد... الان یونگی هیونگش اونو زده بود؟؟

_ ه...هیـ.... هیونگ

~ گمشو بیرون موجود کثیف

این بار صدای مادر بزرگ توجهشو جلب کرد... مگ چیشده بود همه ازش متنفر بودن؟؟  اشک هاش روی گونش جاری شد

_ مامان بزرگ..... یونگی هیونگ... جونگکوک چیشده؟  مگ.. مگه من چیکار کردم که لایق این رفتارام

+ بگو این بار نامجون با چه نقشه ای نوچشو فرستاده پیشم؟؟  هدفتون چقدر بزرگه که برادرشو مجبور کرده با من ازدواج کنه

پس فهمیده بود... میدونست که قراره این فکرو کنن ولی اون حتی از بچگیش نامجون رو ندیده بود و الان به خاطر اون خانوادشو از دست داده بود

_ ن.. نه.. نه نه دچار سوتفاهم شدین.... قسم میخورم جونگکوک من.. من با اون ارتباطی ندارم حتی... حتی نمیدونستم که زندس

چند ثانیه گذشت و بعد اون صدای وقیح سیلی خوردن تهیونگ بازم تو عمارت پیچید.... احساس میکرد تنشو با چاقو تیکه تیکه کردن.. جونگکوک اونو زده بود؟؟  کسی که عاشقش بود؟؟  گونش کز کز میکرد ولی قلبش داشت فشرده میشد..  فک میکرد از یه پرتگاه پرت شده و قادر نیس هیچکدوم از اعضای بدنشو تکون بده