پارت 17
ساعت 4 صبح بود و هر سه تاشون از دیکسو برگشته بودن... تو سالن عمارت بودن و هر کسی راهی اتاق خودش بود
تهیونگ بر خلاف تموم حرفایی که زده بود کل شب رو مثل یه پسر خوب فقط کار کرده بود و حتی تو به افراد توی دیکسو نگاه هم نکرده بود
وارد طبقه دوم شد و خواست به سمت اتاقش بره که صدایی اونو از کارش وا داشت... صدایی که میشد خطرناک بودنشو حدس زد
تک تک کلماتش با تهدید کنار هم چیده شده بود و باعث شد تهیونگ آب دهنشو به شدت از گلوش پایین بفرسته
+ تو که فکر نکردی قراره بری اتاقت
تهیونگ سمت جونگکوک برگشت و گفت
_ پـ.. پس کجا قراره برم
جونگکوک نیشخندی زد و پشت به تهیونگ کرد و سمت اتاق خواب خودش رفت
با صدایی که مو به تن تهیونگ سیخ میکرد گفت
+ همین الان بیا اتاق خوابم
اصلا چرا جونگکوک تو این ساعت بیدار بود؟؟ فاک بهش معلومه که منتظر تهیونگ بود...
تمام شجاعتشو جمع کرد و پشت سر جونگکوک وارد اتاق خواب جونگکوک شد
احساس میکرد به جای خون تو رگاش هیجان جاریه... هیجان از کاری که جونگکوک قرار بود باهاش بکنه
قطعا جونگکوک تا الان بیدار نمونده بود تا فقط با تهیونگ حرف بزنه پس... تهیونگ واقعا داشت یه هیجان باور نکردنی رو تحمل میکرد
جونگکوک روی صندلی نشست و یکی از پاهاشو روی اون یکی انداخت
+ بیا باهم نا فرمانی و کارایی که کردی رو بشماریم آقا کوچولو
تهیونگ حاضر بود قسم بخوره تک تک کلمات جونگکوک رنگ تهدید داشت و فاک.. تهیونگ به جای ترس داشت هیجان رو تجریه میکیرد این عادی بود؟؟
_ کـ.. کدوم.. کدوم کار ها
جونگکوک نشخندی زد و گفت
+ اولینش بی اهمیتی به من
_ مـ.. من خب..
با نصفه موندن حرفش و قدرت تحاکم جونگکوک فهمید که دیگه کارش تمومه
+ حرفم تموم نشده تهیونگ
_ بگو
+ که قرار بود وان نایت بری هوووم؟؟
_ مـ.. من.. من.. همچین کاری نکردم
+ البته که نکردی... چون اگه کرده بود نه تو الان زنده بودی نه اونی که باهاش مثلا وان نایت داشتی
_ پس.. پس این عصبانیت چیه؟
+ خیلی دلایل مختلفی داره توله ببر ولی فعلا کار های مهم تری داریم
YOU ARE READING
"Bullet"
Fanfiction_Bullet_ گلوله_ _یه اسلحه زمانی خطرناک میشه که گلوله داشته باشه_ ـ ـ ـ [ اسـمـش هـفـت تـیر ولـی شـیـش مـاشـه داره] [ پـنـج تـا تـیـر ولـی یـک گـلـولـه ] [ پـنـج تـا سـانـحـه ولـی یـک مـرگ ] [ تـاریـخ نـحـس 2017 ] [ 25 سـپـتـامـبـر ] ـ ـ ـ جئون...