پارت 22
چند دیقه ای بود که به عمارت رسیده بودن و تهیونگ بعد اینکه برای کاهش استرسـش به اتاق خوابش رفته بود و چندین نفس عمیق کشیده بود حالا جلوی اتاق جونگکوک بود
دوباره یه نفس عمیق کشید و در اتاق رو به صدا در آورد و بعد از شنیدن صدای جونگکوک که میگفت " بیا تو" در رو باز کرد و داخل شد
نگاهی به جونگکوک که داشت با چشمای شکارچی بهش نگاه میکرد انداخت و خجالت زده لب زد
_ ببخشید.. یکم دیر شد اومدنم
+ مشکلی نیست توله ببر میدونم نیاز به زمان داری اما باید طبق معمول بهم اعتماد کنی
_ بهت اعتماد دارم
+ میدونم که داری
به تهیونگ نزدیک شد و بوسه ای روی گونه ی تهیونگ زد
+ اگه نداشتی الان اینجا نبودی
_ جونگکوکی
+ جانم توله ببر
_ مـ.. من... خب این.. این خیلی وقته که...
جونگکوک میدونست چی میخواد بگه اما نمیتونست
آروم دستشو سمت باتپلاگ تهیونگ برد و کمی از روی شلوار فشارش داد
+ که خیلی وقته این داخلته؟
تهیونگ آروم و با خجالت سر تکون داد و جونگکوک این بار بوسه ای روی لاله گوشـش گذاشت
+ میخواد با یه چیز دیگه جایگزینش کنم؟
_ آره جونگکوکی لطفا
جونگکوک بازم نیشخندی زد و دست تهیونگ رو گرفت
دنبال خودش به بیرون از اتاق هدایتش کرد و از پله ها بالا تر رفت
به طبقه ی بالاتر که رسید سمت در مشکی و زرشکی رنگی رفت و اونو با یه کلید که از جیب کتش بیرون کشید باز کرد
کنار ایستاد تا تهیونگ وارد اتاق بشه و بعد تهیونگ خودش وارد اتاق شد
تهیونگ با این اتاق آشنایی داشت... حداقل از رویا
میدونست بعضی از وسایل ها برای چی استفاده میشن ولی نصف بقیش رو نمیدونست
انواع سایز دیلدو، باتپلاگ، ویبراتور، و هر چی که برای یه اتاق بازی لازم بود اونجا وجود داشت
به تهیونگ اشاره کرد تا روی تخت بشینه و تهیونگ با کمال میل قبول کرد
برگشت تا سمت تخت بره که با صدای جونگکوک وسط راه ایستاد
+ لخت شو و روی تخت بشین ولی بزار اون پنتی لعنتی که امروز منو دیوونه کرده تو تنت بمونه
آروم " چشمی " زیر لب گفت و شروع به در آوردن لباس هاش کرد
YOU ARE READING
"Bullet"
Fanfiction_Bullet_ گلوله_ _یه اسلحه زمانی خطرناک میشه که گلوله داشته باشه_ ـ ـ ـ [ اسـمـش هـفـت تـیر ولـی شـیـش مـاشـه داره] [ پـنـج تـا تـیـر ولـی یـک گـلـولـه ] [ پـنـج تـا سـانـحـه ولـی یـک مـرگ ] [ تـاریـخ نـحـس 2017 ] [ 25 سـپـتـامـبـر ] ـ ـ ـ جئون...