part =25

1.7K 128 10
                                    

pt 25

                           ♕ گلوله ♕



+ تهیونــــــــــگ

این بار صدای جونگکوک ستون های عمارت رو به لرزه در آورد... دلبر مو آبیش چش شده بود؟  چرا تکون نمیخورد؟  چرا حرکت نمیکرد؟ 

~ پسرم... جونگکوک.... کمک کن نمیدونم تهیونگ چش شده....

جونگکوک سریع سمت تهیونگ رفت و اونو آغوشش گرفت

تن تهیونگ مثل یخ سرد بود و رنگی به صورتش نداشت... در واقع کل بدن تهیونگ مثل یخ بود هم سرد بود هم رنگش پریده بود

+ تهیونگ.... تهیونگـم... انجل چت شده باز کن چشماتو

ولی تهیونگ هنوزم تو بغلش بی حرکت مونده بود که یونگی از راه رسید

٪ جونگکوک چیشـ....

حرف یونگی با دیدن تن خون آلود و بی رنگ تهیونگ نصف موند

٪  تهیونگ.... جونگکوک چیشده

+ نم... نمیدونم یونگی دکتر خبر کن زودباش

یونگی سریع تلفنشو در آورد تا به دکتر تماس بگیره

جونگکوک لب هاشو با پیشونی تهیونگ چسبوند و گفت

+ زودباش دلبرم چشماتو باز کن.. اگه... اگه تو چیزیت بشه منم میمیرم تهیونگـم باز کن چشماتو

جونگکوک دستشو سمت زخم تهیونگ که داشت خون ریزی میکرد برد و زخمشو فشار داد تا جلوی خون ریزی بگیره

وقتی جونگکوک صبح داشت زخم های تهیونگ رو پانسمان میکرد زخم پهلوش انقدر عمیق نبود ولی حالا اون زخم انقدر عمیق بود که از شدت خون ریزی تهیونگ از حال رفته بود

امکان نداشت یه زخم کوچیک یهو انقدر عمیق بشه پس چی شده بود؟؟

ولی هیچکس متوجه پرسنل تازه کاری که از طبقه پایین داشت با پوزخند به صحنه رو به روش نگاه میکرد نشد.

یونگی بازم پیش تهیونگ و جونگکوک برگشت و کنار مادربزرگ روی زانوهاش نشست

٪ جونگکوک.... چرا انقدر رنگش پریده؟؟

+ نمیدونم... بدنش خیلی سرده.. یونگی پس اون دکتر فاکی کدوم گوریه

٪ الان میاد رفیق الان میاد پاشو تهیونگ رو ببر اتاق

جونگکوک سریع بلند شد و تهیونگ رو روی دستاش بلند کرد و سمت اتاق دوید

بدون توجه به کثیف شدن ملافه ها تهیونگ رو روی تخت گذاشت و کنارش نشست

چند دقیقه به این روال گذشت تا دکتر وارد اتاق شد

* لطفا همگی بیرون باشین میخوام ارباب کوچیک رو معاینه کنم

"Bullet"Where stories live. Discover now