part =23

1.8K 125 3
                                    

pt 23

                           ♕ گلوله ♕

جونگکوک با شنیدن این حرف از تهیونگ احساس کرد قلبش چندین ضربان رو رد کرد

اون خیلی با تهیونگ بد کرده بود... بهش تهمت زده بود... به گرگان گرفته بود... کتکش زده بود... تو حیات وسط سرما نگهش داشته بود اونم با وجود تک تک زخم و کبودی هایی که در اثر کتک زدن های خودش روی تن تهیونگ اینجاد شده بود

با فکر تک تک لگد هایی که به تهیونگ زده بود بازم قطره اشکی از گوشه چشمش سر خورد

تهیونگ فورا دستشو بلند کرد و اشک جونگکوک رو پاک کرد

_ عادت ندارم جونگکوک ضعیف رو ببینم.... من همون هیولای مافیای خودمو میخوام

جونگکوک خنده ای به این حرف تهیونگ کرد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت

+ بخواب و استراحت کن میرم بگم واست شیر گرم بیارن

تهیونگ وقتی دید جونگکوک از جاش بلند شده تا بره اعتراض کرد

_ نههههه نمیخوام شیر گرم نمیخوام جونگکوکی رو میخوام

جونگکوک بازم لبخندی زد و سمت تهیونگ برگشت

+ جایی نمیرم که انجل خیلی زود میام

_ نمیخوام بیا کنارم دراز بکش بغلم کن

+ امر ، امر شماس سرورم

پشت تهیونگ روی تخت دراز کشید و پسر رو از پشت بغل کرد.... سعی کرد صداش نلرزه ولی موفق نبود

+ یکم بخواب... بیدار که شدی میبرمت حموم.... کل بدنت خونـیه

تهیونگ متوجه بغض صدای جونگکوک شد و آروم خودشو چفت بغلش کرد و سعی کرد حواسشو پرت کنه

_ عیب نداره وقتی بیدار شدم ببرم حموم و همشو بشور بعدشم ماساژم بده که خستگیم در بره

+ اونم چشم

بازم بوسه ای روی موهای آبی دلبرش زد و تهیونگ رو محکم تر بغل کرد

_ جونگکوکی

+ جانم

_ گشنمه

وقتی جونگکوک به این قضیه که تهیونگ از دیروز چیزی نخورده زمین و زمان و بدتر از همه هزار تا فش زیر لب به خودش داد که چرا تا الان متوجه این قضیه نشده

+ فاک تهیونگـم ببخشید من انقدر حواسم پرا تو بود ک اصلا یادم نبود تو چیزی نخوردی... الان میگم واست غذا بیارم چند لحظه دراز بکش الان میام

_ نهههههه نرو نمیخوام

+ قول میدم خودم بهت غذا بخورونم خوب؟؟

"Bullet"Where stories live. Discover now