پارت 23
با به صدا در اومدن مکرر صدای در چشماشو باز کرد...
جونگکوک پیشـش نبود ولی دیشب قبل خواب بهش گفته بود که امروز صبح زود یه جلسه با خارج کشور داره پس مجبوره بره
بازم در صدا در اومد و مجبورش کرد با آه و ناله از جاش بلند بشه
نگاهی به اتاق درب و داغونی که شاهکار دیشب خودش و جونگکوک بود انداخت و لبخندی زد
دیشب جونگکوک بعد از سکسـشون اونو به اتاق خوابشون آورده بود و الان تهیونگ روی تخت جونگکوک بود
بازم فاکینگ در به صدا در اومد و تهیونگ با صدای گرفته ای اجازه داد هر کی پشت دره بیاد داخل
قامت خوشحال جیمین پشت در ظاهر شد و تهیونگ رو با این همه شور و اشتیاق به خنده انداخت
_ چیشده که به منه بدبخت اجازه ندادی بخوابم چیم؟
~ تهیونگیییییی نقشت عالی بود رفیق
_ الان صبح زود اومدی، منو از خواب بیدار کردی، تا بگی دیشب نقشم گرفت و یونگی تورو به فاک داده؟؟؟
جیمین سریع جواب داد
~ دقیقا
_ فاک بهت اسکل
~ مطمعنم نقشه واسه خودتم گرفته که فکر میکنی ساعت 11 هنوز صبحه
تهیونگ چشماش گرد شد و پرسید
_ ساعت 11 عه؟؟؟؟؟
~ بله شازده صبح بخیر
_ فاک چرا انقدر خوابیدم
~ لابد جونگکوک دیشب خیلی خستـت کرده
تهیونگ چشماش رو تو حدقه چرخوند و گفت
_ اولا جونگکوک نه آدوناس، یکی میاد میشنوه بد میشه
~ باشه بابا حواسم هست
_ دومن گمشو بیرون برم حموم بیام
~ یه خبر دیگه هم برات داشتم
_ بگو
~ برادرت کار خودشو کرد
_ منظورت چیه
~ فاک بهت... منظورم اینکه آخرش انقدر با اون بدبخت لاس زد که مخشو زد
_ مخ کیو
~ جین
_ فااااااک جدی؟؟؟؟
~ آره اونم دیشب تو کلاب مونده پیش جین فکر کنم چیز کردن
_ این اصلا فکر کردن نمیخواد که مطمعن باش چیز کردن
~ خیله خوب من دیگه میرم بیرون توام حموم کن و بیا
_ باشه برو دیگه بیشتر از این مزاحمم نشو
~ فاک بهت عوضی
گفت و از اتاق بیرون رفت... بعد رفتنش چند دیقه ای به جیمین و رفتار هاش خندید و بلند شد
YOU ARE READING
"Bullet"
Fanfiction_Bullet_ گلوله_ _یه اسلحه زمانی خطرناک میشه که گلوله داشته باشه_ ـ ـ ـ [ اسـمـش هـفـت تـیر ولـی شـیـش مـاشـه داره] [ پـنـج تـا تـیـر ولـی یـک گـلـولـه ] [ پـنـج تـا سـانـحـه ولـی یـک مـرگ ] [ تـاریـخ نـحـس 2017 ] [ 25 سـپـتـامـبـر ] ـ ـ ـ جئون...