پارت 9
تهیونگ با دهانی باز و فک منضیض شده به حرف های آدوناس گوش سپرد
چرا آدوناس فکر میکرد تهیونگ جاسوسه؟؟
اصلا مظورش کدوم اسناد بود؟؟نکنه... نکنه همون کاغذ هایی بود که لارا صبح داشت از اتاق آدوناس برمیداشت... جیمین و تهیونگ به وضوح اون هرزه رو موقع که چندتا کاغذ دستش بود و از اتاق کار آدوناس داشت خارج میشد دیدن اما تهیونگ نمیتونست الان اینو به آدوناس بگه
چون الان ممکن نبود آدوناس حرفشو باور کنه..... اگه بهش میگفت لارا اون شخصیه که اون اسناد رو برداشته قطعا این به ضرر خودش تموم میشد چون لارا کسی بود که چندین سال زیر خواب آدوناس بود ولی تهیونگ فقط چند روز بود که تو اون عمارت بود
پس قطعا حرف لارا رو باور میکردن و تهیونگ متحم به تهمت زنی میشد و این ثابت میشد که اسناد رو تهیونگ برداشته
_ م.. من.. من جاسوس کسی نیستم اصلا چطور میتونی چنین فکری کنی در حالی که تو منو به زور آوردی اینجا؟؟
+ پرسنل تو و دوستت جیمین رو ساعت 5 صبح وقتی از طبقه ی بالا میومدین پایین دیده پس بهتره سریع تر بنالی اون اسناد کجاست
_ من دارم راستشو میگم آدوناس... من.. من از هیچی. خبر ندارم منو و جیمین برای اینکه میخواستیم یکم هوا بخوریم داشتیم میرفتیم پشت بوم
+ این عمارت فاکی حیات به اون بزرگی داره و شما داشتین برای هوا خوری میرفتین پشت بود؟ انتظار داری این چرت و پرت هارو باور کنم؟؟
تهیونگ دیگه داشت کم کم گریش میگرفت... لارا... اون. هرزه مسئول تمام این اتفاق ها بود
قطعا لارا جاسوسه یکی از هزاران دشمن آدوناس بود... آدوناس به خاطر قدرتی که حتی تن شیطان رو تو جهنم به لرزه مینداخت قطعا دشمنان زیادی داشت
آدوناس نه تنها کل نیویورک رو تو مشتش داشت بلکه مثل یه پادشاه به کشور های دیگه هم حکومت میکرد
از جمله.. مکزیک، کره، لاسوگاس، شیکاگو، و کشور های بی شمار دیگه ها از قدرت آدوناس هراس داشتن
ولی الان مسئله این بود که تهیونگ نگران جونگکوک بود... نکنه لارا قصد جونشو داشت؟؟
آدوناس وقتی دید تهیونگ لب از لب باز نمیکنه آخرین تصمیمشو گرفت
+ حرف میزنی بگم ببرنت سیاه چال؟
قطعا سیاه چال جای خوبی نبود که آدوناس داشت میگفت... تهیونگ مطمعن بود آدوناس برای حرف کشیدن از تهیونگ قراره اونو ببره سیاه چال
و مطمنـن یکی از روش های آدوناس برای حرف کشیدن شکنجه کردن بود
تهیونگ به هیج وجه نگران خودش نبود ولی دوستش جیمین... جیمین به خاطر تهیونگ اینجا بود پس حقش نبود به خاطر تهیونگ شکنجه بشه
YOU ARE READING
"Bullet"
Fanfiction_Bullet_ گلوله_ _یه اسلحه زمانی خطرناک میشه که گلوله داشته باشه_ ـ ـ ـ [ اسـمـش هـفـت تـیر ولـی شـیـش مـاشـه داره] [ پـنـج تـا تـیـر ولـی یـک گـلـولـه ] [ پـنـج تـا سـانـحـه ولـی یـک مـرگ ] [ تـاریـخ نـحـس 2017 ] [ 25 سـپـتـامـبـر ] ـ ـ ـ جئون...