pt 7
فردا صبح تهیونگ با حس خستگی و کوفتگی چشماشو باز کرد و سریعا دنبال جونگکوک تو اتاق گشت باید میفهمید اون هیولای عوضی چیزی از دیشب یادش هست یا نه!!
با ندیدن جونگکوک اخماش تو هم رفت ولی طولی نکشید که جونگکوک با موهای خیس از حموم بیرون اومد
بازم لباس تنش نبود و فقط یه حوله دورش حلقه کرده بود
فعلا باید بیخیال اینکه بالاتنه جونگکوک لخت بود میشد و باید میفهمید جونگکوک دیشبو یادشه یا نه
_ مگ نگفتم ملاحظه کن این گه وضعیه
جونگکوک با شنیدن صدای تهیونگ یاد کل خاطرات دیشب افتاد... چطوری به زور از پسر به عنوان شرطش بلوجاب گرفته بود ولی یهو یاد دیشب موقع خواب زمزمه تهیونگ که داشت التماس میکرد فردا جونگکوک هیچی یادش نیاد افتاد
اگ این پسرک تخس زبون دراز میفهمید جونگکوک کل خاطرات دیشبو تک به تک یادشه دیگ قرار نبود باهاش لجبازی کنه؟؟ یعنی دیگ قرار نبود جوابشو سر بالا بده؟!
ولی این رفتار و اخلاق پسر تخس بد به دل جونگکوک نشسته بود چون تو کل سئول هیچکس جز اون کله آبی لوس نمیتونست حتی تو چشمای جونگکوک نگاه کنه چه برسه به اینکه بخواد سر لج باهاش بیوفته
ولی این پسرک تخس میتونست جواب همه حرفاشو سر بالا بده و جونگکوک از تخس بازیاش خوشش میومد پس نمیخواست که تهیونگ بدونه اون کل خاطرات دیشبو یادشه
+ چیه چرا مثل قاتلا بهم نگاه میکنی
_ مگ نیستی
+ حداقل تورو نکشتم
_ دیشب... دیشب مست بودی؟!
+ اره یادم نمیاد حتی چطوری اومدم خونه
تهیونگ تو دلش جرقه امیدی شکل گرفت... یعنی جونگکوک هیچی یادش نبود؟؟!
_ ت.. تو... تو هیچی از دیشب یادت نیس؟!
+ نه گفتم که مست بودم... حالا چرا انقدر ذوق کردی
_ هیچی چون خب دیشب... خب میدونی یکم دعوا کردیم
+ ما هروز دعوا میکنیم خب... حالا هرچی اصلا به درک پاشو حاضر شو همه واس صبحونه منتظر ما ان
_ یه دوش میگیرم زود میاد
و بدون هیچ حرفی سمت حموم رفت
جونگکوک بعد رفتن تهیونگ نیشخندی به تخس بازی های پسر زد... به هیچ قیمتی نمیخواست این تخس بازی هارو از دست بده چون هروز سرگرمش میکرد
سمت آینه رفت و بعد از برداشتن سشوار به خشک کردن موهاش پرداخت
ـ
YOU ARE READING
"Bullet"
Fanfiction_Bullet_ گلوله_ _یه اسلحه زمانی خطرناک میشه که گلوله داشته باشه_ ـ ـ ـ [ اسـمـش هـفـت تـیر ولـی شـیـش مـاشـه داره] [ پـنـج تـا تـیـر ولـی یـک گـلـولـه ] [ پـنـج تـا سـانـحـه ولـی یـک مـرگ ] [ تـاریـخ نـحـس 2017 ] [ 25 سـپـتـامـبـر ] ـ ـ ـ جئون...