VOTE 🌟
.
.
..
..
..
.با شنیدن صدای گوش خراشی بسختی پلکاشو باز کرد
تا خواست بلند شه پاش بین پتو گیر کرد و خورد زمین از جاش بلند شد و پلکاشو مالید تا بتونه چشماشو باز کنه
که صدای گوشیش بلند شدنگاهی به در نگاهی به گوشی , انگار از همه جا داشتن بهش حمله میکردن
:چه خبر شده!
گوشیشو ورداشت و سمت در دوید و تو مسیر تماس رو وصل کرد
:خدای بزرگ لویی معلوم هست کجایی?
لویی با شنیدن صدای باب خواب الودگیش پرید
:تو خونه ..خواب بودم , بذار ببینم کیه دم در:من و جان , در کوفتیو باز کن
و بعد تماس قطع شد
لویی قفل در رو باز کرد و از در فاصله گرفت
:فکر کردم مامورای FBI ریختن تو خونه ام , جریان چیه!?خب شاید فکر کنین لویی میخواست بره و دست و صورتشو بشوره !
نه , اون واقعا خوابش میومد و روی کاناپه مثل یه گربه خودشو جمع کرد و پلکاشو بستباب که میدونست قراره بازم بخوابه موهاشو کشید
و داد لویی رو دراورد:آی آی ...باشه باشه بیدارم
روی کاناپه نشست و از رو موهاش پوست سرشو مالید تا دردش کم بشه
:اولا که به جان گفتی تنها میری خونه کاری که حق نداشتی انجامش بدی , دوما تو پنج ساعته خوابی? اونم وسط روز! من فکر کردم خودتو کشتی کاری که سلبریتی های احمق الان خیلی راحت انجامش میدن
:من واقعا تو خواب عمیقی بودم اصلا صدای گوشیمو نشنیدم
باب یه پوشه سفید کوبید رو میز
:فیلم نامهلویی که بازم یاد کابوسش افتاد نفسش حبس شد نگاهی به باب کرد
:خوندیش مگه نه?
:هووم , اگه بخوام اعتراف کنم , این بهترین فیلم نامه ایه که تاحالا خوندم
:واو ... و این صورت خشک برای کدوم قسمتشه باب?
:داستان فیلم عالیه , چیدمان نقش ها باعث شده نتونم خوشحال باشم
لویی نگاهی به جان کرد
:میشه مارو تنها بذاری?جان لبخندی زد و سرشو تکون داد و از خونه بیرون رفت , اون یه بادیگارد بود که اصلا به این مسائل اهمیت نمیداد پس چه بهتر که بره و تو حیاط قدم بزنه
لویی فیلم نامه رو باز کرد
:مشکلش چیه?:ببین لویی این از نظر تو یه مشکله از نظر من این یه فرصته که بتونی این ضعفتو از بین ببری

ESTÁS LEYENDO
Elegant Assassin
Fanfiction❌COMPLETE❌ ژانر : رومنس اجتماعی (سینما) #1_larry #1_harry and the best # Some people are going to leave, but that's not the end of your story. That's the end of their part in your story. خیلی ها تو رو ترک می کنن، ولی این پایان داستان تو نیست. این پا...