My life in your hands now

1.8K 436 475
                                    

VOTE 🌟

نذارید انگیزه ام از بین بره
متوجه نمیشم چطور یه فیکی ۱۰۰۰ تا بازدید داره تو یه قسمت بعد فقط ۷۰ تا ووت میگیره !

...........

سرشو عقب برد و به چشمای لویی نگاه کرد
لویی بعد چند بار پلک زدن نگاهشو پایین برد

هری لبخندی زد
:فردا سکانس داری?

:نه , فردا سرکشی به خیریه ی کودکان بی سرپرست دارم

هری سرشو تکون داد و به مبل تکیه داد

:آه , فردا قراره طولانی بشه

لویی لبخندی زد و از جاش بلند شد

:چون من نیستم ?

:شاید ! ...راستی چرا منیجر قبلیتو اخراج کردن ?

لویی تو مسیر آشپزخونه سمت هری چرخید و بعد سرشو پایین انداخت و وارد آشپزخونه شد

دوتا قوطی آبجو رو دستش گرفت و برگشت

:خب , راستش یه کاری کرد که ...

هری تکیه اشو از مبل گرفت و آبجویی که سمتش دراز شده بود و گرفت

:چی!  مثل ..یعنی اونم

لویی تند تند دستشو تکون داد

:نه نه , نه ... من هیچ کس و قبلا نبوسیدم ... اون توی قرارداد ها دستکاری میکرد و درصد زیادی از حقوق منو به حساب خودش میریخت

:آ ها .... خب , پس با یه عوضی طرف بودی , متوجه نشدی تو حسابت پول کمی میاد ?

:راستش من اصلا توجهی نمیکردم , فقط برای تولد مادرم یا گرفتن کالکشن های جدید آدیداس حسابمو چک میکردم

:واو , تو آدم عجیبی هستی

:تو دنیای پیچیده ی هالیوود ساده بودن عجیبه

:آره , ساده شاید تو اون چیزی هستی که هالیوود بهش نیاز داره

لویی بطریشو روی میز گذاشت

:تو چی?

هری کمی از آبجوش رو نوشید و بطری رو تکون داد

:منم یکی از پیچیدگی های هالیوودم , بعد اینهمه سال نفس کشیدن تو این هوا

:خانواده ?

:مادرم انگلیس زندگی میکنه , میدونی که پدر من آمریکاییه و وقتی من ۱۸ سالم شد از مادرم جدا شد اون موقع من کلی معروف شده بودم و مادرم برگشت انگلیس , ولی من اینجا موندم , پدرم خیلی هوامو داشت تا اینکه دوباره ازدواج کرد , الان کمتر همو میبینیم

:مادر منم دانکاستر زندگی میکنه , البته با پدرم اخرین بار که اونجا بودم برای تولد مادرم بود و بعد تموم شدن فیلم برمیگردم انگلیس

هری ابوهاشو بالا انداخت

:منم همینطور , فکر کنم بتونیم با هم بریم

Elegant AssassinOnde histórias criam vida. Descubra agora