🌟 VOTE 🌟
................
کمی از مایع رو روی دستش ریخت , با تردید دستشو سمت باکسرش برد
:لعنتی لعنتی ...
دیکشو بیرون اورد , با دستشو دورشو حلقه کرد و هنوز شروع نکرده بود که در باز و مرد نیمه برهنه ای رو دید که بخاطرش به این روز افتاده
: ... Do you have a problem there?
:جیزز
کلمه ای که بیشتر شبیه یه جیغ از دهنش بیرون اومد و پشتشو به هری کرد
:برو بیرون اینجا چه غلطی میکنی ...فاککک
تو این شرایط وحشتناک درد شدید دیکش بدتر میشد و هری انگار نه انگار , راحت تکیه اشو از دیوار گرفت , نگاهی به لویی کرد
:بهتره قبل اینکه باب برگرده یه کاریش بکنی وگرنه تو درد سر میفتی
:... فقط , برو ...بیرون
از درد پیشونیشو چین گرفت , لباشو بهم فشار داد
:بخاطر دست یه مرد اینطوری شدی!
دستشو رو شونه ی لویی کشید
:نمیدونم بابت غرق شدنت تو نقش تبریک بگم یا تعجب کنم:من گی نیستم دست از سرم بردار
:من حرفی نزدم ولی انگار تو ترست و فریاد زدی
:داشتی بهش فکر میکردی , و من خیالتو راحت کردم ,برو بیرون
هری چشماشو چرخوند و دستشو رو دیک لویی گرفت , اروم ولی محکم شروع کرد به هند جاب دادن
و لویی فقط تونست به بدن برهنه ی هری تکیه بده و سرشو رو شونه اش عقب ببره:آههههه , شتتت .... هییییی
دستشو جلوی دهنش گذاشت تا داد نزنه وقتی هری انگشت بزرگشو رو سر دیکش میکشید و با پوزخندی پریکامشو دورش میچرخند
چند لحظه کشیده شدن اون دست بزرگ و ماهر روی لویی باعث شد لذت گیج کننده ای کل بدنشو بگیره , عصله های شل شده اش تو بغل هری
:کام بیبی .....,کام
و طولی نکشید که هری دستشو پس کشید و مایع سفید رنگی از رو شکم لویی جاری شد , نفس های تند و جون دارش اروم و اروم تر شدن چشمایی که بسختی میشد بازشون کرد
بی تعادل چرخید سمت هری
:واو واو واو ... هی, آروم باشهری دو طرف بدن لویی رو گرفت , موهاشو عقب برد
:خودتو تمیز کن اتاق و قفل کردم , حتما صورتتو بشور,پاهاتو بگیر تو سینک آب , اگه میخوای صورتت مثل کسی نباشه که بسختی بفاک رفته .... لویی
YOU ARE READING
Elegant Assassin
Fanfiction❌COMPLETE❌ ژانر : رومنس اجتماعی (سینما) #1_larry #1_harry and the best # Some people are going to leave, but that's not the end of your story. That's the end of their part in your story. خیلی ها تو رو ترک می کنن، ولی این پایان داستان تو نیست. این پا...