Dream

1.7K 390 526
                                    

🌟 VOTE 🌟

................

کمی از مایع رو روی دستش ریخت , با تردید دستشو سمت باکسرش برد

:لعنتی لعنتی ...

دیکشو بیرون اورد , با دستشو دورشو حلقه کرد و هنوز شروع نکرده بود که در باز و مرد نیمه برهنه ای رو دید که بخاطرش به این روز افتاده

: ... Do you have a problem there?

:جیزز

کلمه ای که بیشتر شبیه یه جیغ از دهنش بیرون اومد و پشتشو به هری کرد

:برو بیرون اینجا چه غلطی میکنی ...فاککک

تو این شرایط وحشتناک درد شدید دیکش بدتر میشد و هری انگار نه انگار , راحت تکیه اشو از دیوار گرفت , نگاهی به لویی کرد

:بهتره قبل اینکه باب برگرده یه کاریش بکنی وگرنه تو درد سر میفتی

:... فقط , برو ...بیرون

از درد پیشونیشو چین گرفت , لباشو بهم فشار داد

:بخاطر دست یه مرد اینطوری شدی!

دستشو رو شونه ی لویی کشید
:نمیدونم بابت غرق شدنت تو نقش تبریک بگم یا تعجب کنم

:من گی نیستم دست از سرم بردار

:من حرفی نزدم ولی انگار تو ترست و فریاد زدی

:داشتی بهش فکر میکردی , و من خیالتو راحت کردم ,برو بیرون

هری چشماشو چرخوند و دستشو رو دیک لویی گرفت , اروم ولی محکم شروع کرد به هند جاب دادن
و لویی فقط تونست به بدن برهنه ی هری تکیه بده و سرشو رو شونه اش عقب ببره

:آههههه , شتتت .... هییییی

دستشو جلوی دهنش گذاشت تا داد نزنه وقتی هری انگشت بزرگشو رو سر دیکش میکشید و با پوزخندی پریکامشو دورش میچرخند

چند لحظه کشیده شدن اون دست بزرگ و ماهر روی لویی باعث شد لذت گیج کننده ای کل بدنشو بگیره , عصله های شل شده اش تو بغل هری

:کام بیبی .....,کام

و طولی نکشید که هری دستشو پس کشید و مایع سفید رنگی از رو شکم لویی جاری شد , نفس های تند و جون دارش اروم و اروم تر شدن چشمایی که بسختی میشد بازشون کرد

بی تعادل چرخید سمت هری
:واو واو واو ... هی, آروم باش

هری دو طرف بدن لویی رو گرفت , موهاشو عقب برد
:خودتو تمیز کن اتاق و قفل کردم , حتما صورتتو بشور,پاهاتو بگیر تو سینک آب , اگه میخوای صورتت مثل کسی نباشه که بسختی بفاک رفته .... لویی

Elegant AssassinWhere stories live. Discover now