VOTE
..............
لویی کنار باب نشسته بود
سمت چپش جان و فرانکلین از نویسنده های فیلم
صندلی های جلو رو مارتین , هری و باب گرفته بودناینطور بنظر میرسید که طرف چپ پله ها رو برای عوامل فیلم و طرف راست رو به طرفدارها اختصاص داده بودن
باب دستشو بالا برد و بدون برداشتن نگاهش از صفحه ی نمایش دست لویی رو پایین آورد
:لعنتی اون ناخن فاکیتو بذار برا خونه , اینجا ازت عکس میگیرن
لویی دستاشو بهم گره زد تا یادش بمونه و دوباره دستشو برای جویدن ناخنش بالا نیاره
:بیا این پاپکورن و بگیر و بخور
لویی نگاهی به پاپ کورن تو دستش کرد , دونه دونه ازش برداشت و تو دهنش گذاشت
اینطوری به بهونه ی نگاه کردن به پاپکورن هری رو هم میدید که هرازگاهی با صدای خیلی ارومی با مارتین صحبت میکرد
باوجود اختلاف سنی زیاد بینشون اون دوتا بیشتر شبیه دوست بودن تا بازیگر و کارگردانهری نگاهی به ساعتش کرد و دست مارتین رو فشار داد و بعد سمت تهیه کننده دست داد و از بین صندلی ها بیرون اومد
با لبخند به باب و لویی نگاه کرد
:باب , لویی امیدوارم شب خوبی داشته باشین پرواز من تا نیم ساعت دیگه حرکت میکنه امیدوارم جاهای بهتری بازم همو ببینیم
لویی و باب دست هری رو فشار دادن
باب از هری خداحافظی کرد و در کمال تعجب لویی فقط لبخندی زد و سرشو تکون دادوقتی هری از اونجا رفت تقریبا تمام طرفدار ها فیلم و فراموش کرده بودن و داشتن رفتنشو نگاه میکردن , صدای شنیدن آهی که نشون میداد هیچ کس از رفتنش راضی نیست
باب با تعجب به لویی نگاه میکرد که حالا مشت مشت پاپکورن توی دهنش میبرد و انگار سعی داشت جلوی چیزی رو بگیره
:هی ارومتر الان خفه میشی
لویی با دهن پرش به باب نگاه کرد و بعد پاکتو دست باب داد
:با ...باشه , من برم دستامو بشورم
باب سرشو تکون داد و وقتی لویی از سالن بیرون رفت سرشو چرخوند و به فیلم نگاه کرد
باب پاپکورن و پایین گذاشت و نگاهی به ساعتش کرد , ده دقیقه از رفتن لویی میگذشت و باب با فکری که تو سرش اومد مثل برق گرفته ها خشکش زد
:امکان نداره
سریع از جاش بلند شد و سمت در دوید وقتی از سالن بیرون رفت , شروع کرد به غر زدن
:پسره ی احمق , نقشه کشیده بودی وایسی تا بره بعد دنبالش بری
دستاشو مشت کرده بود و با صورت برافروخته اش سمت در خروجی میرفت
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Elegant Assassin
Фанфик❌COMPLETE❌ ژانر : رومنس اجتماعی (سینما) #1_larry #1_harry and the best # Some people are going to leave, but that's not the end of your story. That's the end of their part in your story. خیلی ها تو رو ترک می کنن، ولی این پایان داستان تو نیست. این پا...