to be saved

1.2K 317 263
                                        

Vote 🌟


.........................

پارچه رو روی پاهاش کشید و وقتی مطمئن شد کامل تمیز شده پارچه رو داخل ظرف پلاستیکی گذاشت و سطل و پایین تخت روی زمین رها کرد

سمت سرویس رفت و بعد شستن دستاش با شنیدن صدای در خودشو عقب کشید تا ببینه کی درو باز کرد

باب کنار تخت لویی ایستاد و با تکون دادن لبهاش به هری سلام کرد
هری دستاشو خشک کرد و سمت باب رفت

:هی , چه خبر ?

باب که متوجه خواب عمیق لویی شد از تختش فاصله گرفت و روی صندلی رو به روی هری نشست

:با جیمز حرف زدم حتی اونم دیگه باور نداره لویی فقط برای تعطیلات رفته , ازم میخواد با جت شخصیش ببرمش پیش لویی

:و اگه بفهمه ?

:شک ندارم تمام قرارداد هاشو باطل میکنه , جیمز اصلا اهل ریسک کردن نیست حتی اگه بفهمه لویی حامله اس ممکنه کلا منکر بشه که جز ارتیست های کمپانیشه

هری سرشو پایین انداخت و انگشتاشو تو هم قفل کرد

:فردا باید برای یه تبلیغ فیلمبرداری دارم به بن گفتم لغوش کنه اما وقتی گفت همه فکر میکنن با قضیه ی لویی در ارتباطه فکر کردم برم بهتره

:اره بهتره بری , من واقعا دیگه نمیکشم که اخبار مربوط به تورو هم جواب بدم , اگه بری حداقل تورو ببینن سرشون به تو گرم میشه یکمم حاشیه درست کنی بد نیست

سرشو بلند کرد

:حاشیه ?

:اره , یه کاری کن همه ی توجه ها سمتت جذب بشه هشتاد میلیون فالور داری بذار به یه دردی بخورن

:باشه فقط فردا که نیستم تو اینجا میمونی?

:باشه

:خب پس خودت تمیزش کن

از جاش بلند شد

:این روغن و پشتش بمال و کف پاهاش , اینم رو شکمش

باب با دهن باز به هری نگاه کرد و از جاش بلند شد

:اوه ... خودشو کثیف کرده بود ? تو داشتی ...

:بنظرت با این شکم جاییم برای چیزی میمونه ? لطفا نذار پرستارا تمیزش کنن کلی بخاطرش گریه کرد نمیخوام خجالت زده بشه

باب با ناباوری لبخندی زدی و انگشتشو روی ابروش کشید

:بابت حرف های لویی متاسفم , باید درک کنی اون تو حال خودش نیست

:نمیتونم بگم ناراحت نشدم

نگاهشو پایین انداخت تا باب خیسی چشماشو نبینه

:من دارم همه تلاشمو میکنم و وقتی انقدر راحت بهم میگه میتونی بری ... فقط ,

نفس عمیقی کشید و دستاشو روی صورتش گذاشت

Elegant AssassinWhere stories live. Discover now