To the heart

1K 293 216
                                    

هری دستشو روی صورتش کشید و گوشیشو روی میز رها کرد
از جاش بلند شد و بدون هدف دور خودش میچرخید

:چطور فهمیده !

باب سرشو بالا گرفت و به هری نگاه کرد

:نمیدونم ولی , لینک توییت , همه رو به مدارکی میبره که نمیشه هیچیشو رد کنی

:ازش شکایت میکنم , لعنتی , گند زده به همه چی

:ولی نمیشه ثابتش کرد هری , لطفا دو دقیقه اروم باش

:چطوری? چطوری! من همین دو روز پیش یه قرارداد امضا کردم ... تو که میدونی قراره چه اتفاقی بیفته , من که یه ادم معمولی نیستم

:هری ...

:نه نه , تو باید اون لحظه ای که ساندر اشغال تهدیدت کرد جدی میگرفتیش و به من خبر میدادی تا یه غلطی بکنم ...

نگاهی به گوشیش کرد که صفحه اش مدام خاموش و روشن میشد

:میبینی? شروع شده , حالا همه میخوان تایید یا تکذیبش کنم , کارگردان تهیه کننده ... باب من نمیخوام کارمو از دست بدم تو منو انداختی تو آتیش

باب با دهن باز از جاش بلند شد و به پشت سر هری نگاه کرد

:لویی

لویی پله ی آخر و هم پایین اومد و به اون دو نفر خیره شد

:کی ... کی قرار بود بهم بگین ?

:لویی ...

:نه نه , از شما دو تا فقط دروغ میشنوم , باید گوشیمو بهم پس بدین

هری سمت لویی رفت و دستاشو گرفت

:خودم بهت همه چی رو میگم , فقط لطفا بشین

لویی دنبال هری رفت و روی مبل نشست

:خب ? کدومتون قراره شروع کنین ?

هری که هنوز بلایی که سر خودش اومده بود و هضم نکرده بود نمیدونست چطور باید با واکنش لویی کنار بیاد

:وقتی آرلو رو حامله بودی ... ساندر مدراک حاملگیتو منتشر کرد , ما نمیتونستیم ریسک کنیم و بهت حقیقتو بگیم چون ممکن بود استرس بگیری و پسرمونو از دست بدیم

به لویی نگاه کرد

:لطفا باور کن لویی اگه چیزی نگفتیم فقط بخاطر سلامتی تو و ارلو بود , هیچ کاری از دستمون بر نمیاد چون جیمز قرادادت با شرکتشو کنسل کرد

:پس چرا وقتی ارلو به دنیا اومد بازم هیچی نگفتین ?

:میخواستیم حالت بهتر بشه و یه نقشه هایی داریم که ...

:یعنی , همه چی تموم شد !

باب با عجله جلو اومد و دست های لویی رو گرفت

:نه , نه اینطور نیست ... من با کمپانی فرانک مویر وارد مذاکره شدم , شاید نزدیک به از صف شروع کردن باشه اما قسم میخورم قراره اونقدر تلاش کنیم که فیلممون نامزد اسکار بشه

Elegant Assassinحيث تعيش القصص. اكتشف الآن