Hit me with an arrow

1.8K 409 292
                                    

VOTE 🌟

...........

بعد چند دقیقه سردرگمی هری با لباس های راحتی باب پایین اومد و لویی بهش خیره موند

تی شرت سفیدی که رو عضله هاش خوابیده بود و شلوار ورزشی تنش واقعا اونو نمیتونست از استایل بندازه

:برو لباساتو عوض کن لویی من به چیزی احتیاج ندارم

:ولی , .. خب باشه فقط از تو آشپزخونه هرچی خواستی وردار

هری سرشو تکون داد و روی مبل نشست و لویی سمت اتاق خوابش رفت تا بتونه لباساشو عوض کنه

بعد چند دقیقه لباس عوض کردن از پله ها پایین اومد و به هری که همونجور رو مبل نشسته بود و داشت گوشیش رو چک میکرد نگاه کرد

:چیزی میخوری? من دوس دارم یه آبمیوه ی خنک بخورم

هری نگاهی به لویی و بعد به ساعت کرد و لبخند زد

:الان ? باشه

هری گوشیش رو کنار گذاشت و به لویی نگاه کرد وقتی لویی با دوتا نوشیدنی اومد
هری دستشو دراز کرد و نوشیدنی رو از لویی گرفت و روی میز گذاشت

:ممنونم لویی , چرا کت شلوار نپوشیده بودی?

لوی آهی کشید و رو به روی هری نشست

:اسمشم نیار , واقعا توش احساس خفگی میکنم

:تنها کسی بودی که کت شلوار نداشت البته اگه خانوم هارو حساب نکنیم

لویی کمی از نوشیدنیش و خورد و به هری نگاه کرد

:یعنی من و اون خانوما تو یه دسته ایم چون من لباسم مثل بقیه ی مردها نبود ?

:نه ولی اگه اینطور میخوای مشکلی نیست

لویی اخمی کرد

:هی من یه زن نیستم

:نمیدونم چرا تا از این بحث ها بینمون شروع میشه تو حالت تدافعی میگیری , به هر حال نوشیدنی خوشمزه ای بود

:خسته ای? اگه میخوای بخوابی اینجا دوتا اتاق هست اما فقط یکیشون تخت داره

:خوبه ... پس بریم

لویی سرشو تکون داد و از جاش بلند شد , لیوان هارو برداشت و بعد اینکه داخل سینک گذاشت برگشت پیش هری و همراهش از پله ها بالا رفت

:این اتاق منه البته میدونی و ..

به اتاق کناریش رسید و درشو باز کرد

:اینم امشب اتاق توئه امیدوارم راحت باشی اینجا

هری تشکری کرد و داخل اتاق رو نگاه کرد , کمی روی تخت فشار اورد و بعد اینکه از همه چی مطمئن شد به لویی که دم در بود نگاه کرد

Elegant AssassinNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ